جنگ در اوکراین، نتیجه ی نقشه ی امپریالیزم جهانی برای سلطه بر روسیه و به قدرت رسیدن فاشیزم نو در سطح جهانی

جمعی از گرایش سوسیالیزم انقلابی

 

از دید سوسیالیزم انقلابی هرگونه جنگی محکوم است. جنگ ها صرفاً به قیمت جان اقشار تحت ستم جامعه تمام می شود و نه بورژوازی. لذا این وظیفه ی نیروهای انقلابی طبقه ی کارگر است که علیه جنگ موضع مستقل و متحد داشته باشند. اما سرمایه داری جهانی از تحمیل جنگ های تجاوزگرایانه خود دریغ و شرم ندارد، زیرا امیال و اهداف مادی و طبقاتی بورژوازی را بر حق حیات انسان ها ارجحیت می بخشد. الیگارشی پوتین هم مستثنا نیست.

در این مقاله ما به ترتیب به نکات زیر می پردازیم:

1-            جنگ اوکراین

2-            موضع روسیه در این جنگ و نقشه سرمایه ی مالی جهانی به سرکردگی آمریکا و نقش ناتو

 جنگ اوکراین: طبیعی است که ما حمله ی روسیه به اوکراین که سبب مرگ یا آوارگی انسان های بیگناه اوکراینی شده است را محکوم می کنیم. اما برخلاف آنچه که مدیای امپریالیستی می خواهد تزریق جامعه ی جهانی بنماید، این جنگ، اخیراً و توسط روسیه آغاز نگردید. این جنگ هشت سال پیش و در مناطق خودمختار و کریمه پس از کودتای آمریکایی در اوکراین آغاز گردید. به اقرار دیپلمات آمریکایی ویکتوریا نولند در سال 2014، آمریکا طی دوران ده سال، 5 میلیارد دلار خرج کودتای سال 2014 در اوکراین کرده بود. یعنی از سال 2004 آمریکا طرح این کودتا در اوکراین را ریخته بود. در این هشت سال جنگ ابتدا الحاق کریمه به روسیه و سپس جنگ دونباس بین اوکراینی های فاشیست و جدایی طلب های طرفدار روسیه (شرق اوکراین) رخ داد که هنوز هم ادامه دارد.

به خاطر سپردن این تاریخ ها در درک ما از آنچه پیش آمده بسیار مهم است. نهایتاً در سال 2013 بحث پیوستن اوکراین به اتحادیه ی اروپا که از سال 2004 شروع شده بود، بالاخره به مرحله عمل در آمد.

رئیس جمهور وقتِ اوکراین، ویکتور یانوکوویچ که روابط نسبتاً خوبی با اروپا، آمریکا و روسیه داشت خواهان بیطرف باقیماندن اوکراین بود. از طرفی، بخش هایی از اوکراین بوِیژه غرب اوکراین خواهان پیوستن به اتحادیه اروپا بود، لذا یانوکوویچ عضویت در اتحادیه ی اروپا را مطرح کرد. اتحادیه ی اروپا عضویت عادی اوکراین را نپذیرفت و خواست که اوکراین تحت شرایط خاصِ «توافق در رابطه با اتحادیه ی اروپا» عضو شود و معین کرد که اوکراین باید بلافاصله تصمیم بگیرد، در غیر این صورت، به عضویت پذیرفته نخواهد شد. یانوکوویچ می خواست اوکراین را عضو اتحادیه اروپا بکند، اما این شرطی که اتحادیه گذاشته بود، به ضرر اوکراین تمام می شد، زیرا به معنای قرار دادن اوکراین در شرایط بسیار سخت و شکننده با ریاضت اقتصادی کمرشکن بود؛ حتی بدتر از یونان! یانوکوویچ نپذیرفت و گفت اوکراین نقداً در فقر اقتصادی قرار دارد.

مخالفت یانوکوویچ با پیشنهاد اتحادیه اروپا منجر به نارضایتی داخلی شد. باید به خاطر داشت که اوکراین از اقلیت های قومی مختلفی برخوردار است. غرب اوکراین برای نمونه، پیش از جنگ دوم جهانی به پادشاهی گالیشی-ولهینی که لهستانی-لیتوانیایی بود تعلق داشت که بعد از جنگ دوم جهانی روسیه آن را ضمیمه اوکراین کرد. مردمان این منطقه همیشه خود را اروپایی دانسته و با روسیه رابطه خوبی نداشته اند.

شاید بد نباشد که نگاهی کوتاه به تاریخ اوکراین با روسیه بیندازیم. اوکراین با امپراطوری سزار روسیه روابط خوبی نداشت و این امری طبیعی است. تجاوزات استعماری روسیه در آن زمان بر هیچ کس پنهان نیست. اما بعد از انقلاب 1917 لنین تمام روابط مستعمراتی روسیه با سایر کشورها را منحل کرد، از جمله روابط ستمگرایانه روسیه با اوکراین را. در انقلاب اکتبر 1917، اوکراینی ها مستقیماً فعال بودند. لئون تروتسکی خود، متولد اوکراین بود. اما بعد از لنین و با روی کار آمدن بوروکراسی استالینیستی، انقلابیون اوکراین هم از آسیب این رژیم در امان نبودند؛ انقلابیون و روشنفکران اوکراینی نیز مانند بلشویک ها به قتل رسیدند. علاوه براین، کرملین به تجاوز و تصاحب محصولات اوکراینی، به ویژه محصولات کشاورزی که در آن دوران به اشتراک اجباری گذاشته شده بود، پرداخت. این امر، منجر به اعتراض و قیام های کشاورزان گردید که بدستور استالین سرکوب گردید و نیز با مصادره محصولات کشاورزان اوکراینی، رژیم استالینیستی در سال 1932 در اوکراین قحطی مصنوعی که به نام «هولودومور» معروف شد، ایجاد نمود که طی دو سال منجر به مرگ 5 تا 10 میلیون نفر در اوکراین شد. ده سال بعد، در زمان حمله ی ارتش نازی به اوکراین، بخش هایی از اوکراینی ها از آمدن ارتش نازی استقبال کردند. این ها اغلب از غرب اوکراین بودند و تصور می کردند که با کمک ارتش هیتلر می توانند از شرّ استالینیزم خلاص شده و از شوروی جدا شوند. اما همزمان، بیش از 450 هزار اوکراینی به ارتش سرخ برای مبارزه با فاشیزم پیوستند. آن دسته از مردم روسیه که به اوکراین فرار کردند، در کریمه و مناطق شرقی اوکراین اسکان گزیدند.

آمریکا از سیاست های کرملین در زمان استالین سوءاستفاده کرده و درگیری های مسلحانه جریانات راست افراطی در غرب اوکراین را با کمک سازمان سیا آمریکا علیه شوروی سابق، دامن زد. در نتیجه از سال 1945 تا 1958، یعنی به مدت هشت سال آمریکا با سوءاستفاده از این حس ناسیونالیستی غرب اوکراین، بین این مردم و شوروی جنگی راه انداخت که در آن 300 هزار نفر مُردند؛ 30 هزار نفر از ارتش روسیه مُردند. یعنی منطقه روسیه و اوکراین بعد از جنگ دوم جهانی بار دیگر وارد چنین جنگ خانمانسوزی شد.

این تاریخچه به جای خود انکارناپذیر است، اما آنچه که امروز در رابطه با اوکراین مطرح است، سیاست سرمایه ی مالی جهانی در رابطه با این کشور است، نه تاریخچه ی آن. یعنی این درست است که در اوکراین نژادپرست وجود دارد. نژادپرستان نه تنها در اوکراین که در تمام اروپای شرقی، اروپای غربی، آمریکا و کلا در سطح کشورهای جهان وجود دارند، اما مسأله ی گرفتن قدرت سیاسی و اجتماعی چیز دیگری است. بدون قدرت سیاسی و اجتماعی، هر کسی می تواند هر عقیده را داشته باشد. این گرفتن قدرت سیاسی توسط راسیست های افراطی است که راه را به سوی پا گرفتن فاشیزم باز می کند. در اینجا باید اضافه کنیم که در طول دهه های اخیر ما شاهد گسترش فاشیزم به عنوان بازوی امپریالیزم در جهان بوده ایم و این نوع فاشیزم تنها شکل نازیزم غربی را ندارد، بلکه این بازوی خشونت و جنایت امپریالیزم در نقاط مختلف جهان متناسب با فرهنگ و موقعیت سیاسی منطقه بروز کرده است، مانند القاعده، داعش، طالبان و گروه های مزدور دیگری در جنگ های خاورمیانه. در افغانستان امروز طالبان نهایت خفگان و جنایت را بر مردم آواره و گرسنه ی افغانستان تحمیل می کند و آمریکا و سایر کشورهای امپریالیستی شاهد این صحنه هستند و راضی از نقشه ی ستمگرانه ی خود.

در مقطع کنونی اما، پس از اینکه یانوکوویچ پیشنهاد اتحادیه ی اروپا را رد کرد، مردم طرفدار این سیاست که در واقع تنها می خواستند به اتحادیه ی اروپا بپیوندند تا شاید وضع زندگیشان بهتر شود، در ماه های اکتبر، نوامبر و دسامبر 2013 به میدان بزرگ شهر کیف پایتخت اوکراین آمده و علیه یانوکوویچ تظاهرات گذاشتند. ناگفته نماند که حکومت یانوکوویچ، فاسد و تبهکار بود، ولی نتوانست دست آمریکایی ها را خوب بخواند. در این تظاهرات که به تظاهرات میدان معروف است، گروه های فاشیست، نئو-نازیست و نژادپرست هم که توسط آمریکا تأمین می شدند حضور پیدا کردند. در این تظاهرات دیپلمات آمریکایی کنونی و منشی معاون هیلری کلینتون در آن زمان، ویکتوریا نولند که همسرش رابرت کِیگن فاشیست معروف آمریکایی است، در این تظاهرات حضور پیدا کرده و بین مردم شیرینی پخش نموده و کنترل تظاهرات را بدست می گیرد.

بالاخره در 21 فوریه 2014 جلسه ای متشکل از آمریکا، آلمان، لهستان، روسیه، اپوزیسیون اصلی اوکراین و فاشیست ها برقرار گشت که همه در آن شرکت کردند. در این جلسه با تمام خواسته های  تظاهرکنندگان توافق شد، حتی اینکه انتخابات ریاست جمهوری به جلو انداخته شود تا رئیس جمهوری روی کار آید که طرفدار اتحادیه اروپا و انتقال قدرت از مرکز کیف به مناطق غربی باشد. یانوکوویچ با تمام این مطالبات موافقت کرد و پس از جلسه، دستور داد که پلیس، میدان مرکزی پایتخت را خالی کند و شرایط را به حال عادی در آورد. روز بعد فاشیست ها می ریزند به میدان و از آنجا به پارلمان اوکراین و مرکز ریاست جمهوری یورش می برند. یانوکوویچ غافلگیر شده و برای حفظ جانش مجبور به فرار می شود.

پس از این، جان مک کین (سناتور فاشیست حزب جمهوریخواه آمریکا) هم به ویکتوریا نولند پیوسته و این کودتای فاشیست ها و نئو-نازیست ها علیه یانوکوویچ را  انقلاب می نامند و می گویند «این بزرگ ترین روز برای اوکراین است!» فاشیست های در قدرت شروع به عملیات علیه روسیه کرده و در ابتدا زبان روسی را منع می کنند. در ماه اوت 2014 در دو ایالت خودمختار دونتسک و لوهانتسک درگیری شروع می شود، زیرا مردم مناطق شرقی درمی یابند که موضوع پیوستن به اتحادیه ی اروپا نیست، بلکه موضوع عضویت در ناتو است. لذا مبارزات مسلحانه از 2014 شروع می شود. از زمان کودتا تا کنون 15 هزار نفر در این دو منطقه کشته شده اند، اما مدیای امپریالیستی هرگز آن را در بوق وکرنای خود نکرد.

ناگفته نماند که با وجود انتخاب ولودمور زلنسکی به ریاست جمهوری، فاشیست ها و نئو-نازیست ها -که اقلیت ناچیزی هستند- در تمام ارگان های دولتی از جمله پلیس پخش می باشند و عملکرد زلنسکی را زیر نظر دارند. آن ها اعلام کرده اند که هر کس از مقامات دولتی حرکتی خلاف نظر آن ها بکند، کشته خواهد شد. زلنسکی که تحت پلاتفورم صلح روی کار آمد، حق اجرای هیچ سیاستی را بدون توافق این فاشیست ها و نئو-نازیست ها ندارد و آلت دست آن ها شده است.

این وضعیت البته زنگ خطر را برای پوتین به صدا درآورد. پوتین دریافت که با تمام هشدارهایی که بیش از سی سال است به آمریکا داده، باز هم ناتو دارد حلقه را به دور روسیه تنگ ترمی کند.

 

موضع روسیه در این جنگ و نقشه ی سرمایه ی مالی جهانی به سرگردگی آمریکا و نقش ناتو:

Geographic map of European country Belarus, Lithuania, Latvia and Estonia  Stock Photo - Alamy

دلیل ورود روسیه به جنگ با اوکراین را نمی شود، بدون نقش آمریکا همزمان در مسأله ی مربوط به روسیه بررسی کرد و باید به تاریخچه ی دشمنی امپریالیزم غرب بوِیژه آمریکا با انقلاب 1917 اشاره کرد. بر هیچ کس پوشیده نیست که آمریکا و کشورهای امپریالیستی متحدش، بعد از انقلاب 1917 با محاصره و ایجاد جنگ با شوروی، علناً دشمنی خود را با دولت دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا به اثبات رساندند. در این دوران، همچنین از دسیسه های دیگر علیه لنین و تروتسکی کوتاهی نکردند. برای مثال، اگرچه علت بیماری های لنین که عاقبت منجر به مرگ او شد، هرگز بررسی نشده و شناخته نشد، اما با توجه به نقش استالینیزم بعد از لنین، نمی توان به این فکر نکرد که آیا می توانست بیماری های لنین و نهایتاً مرگش ناشی از نقشه برای از بین بردن او و نابودی انقلاب باشد؟! به نظر بعید نمی آید، به وِیژه در مقطعی که هم لنین بیمار می شود و هم تروتسکی و فرصت برای گرفتن کنترل حزب کمونیست به دست استالین و شرکاء می افتد. موضوع در اینجا خاتمه نمی یابد و دستگاه ک. گ. ب. به دستور استالین بارها تروتسکی را که دیگر در شوروی نبود، دنبال کرده و قصد جانش را دارد، تا اینکه بالاخره موفق می شود و تروتسکی را هم که می توانست نیرویی در برابر بوروکراسی استالینیستی باشد، از میان برمی دارد. شاید قرار بود تروتسکی همزمان با لنین بدست مرگ سپرده شود، زیرا آخرین بار که لنین بیمار می شود، تروتسکی هم بشدت بیمار شده بود، ولی او بعد از ماه ها از بیماری بیرون می آید و برنامه ها را به هم می ریزد.

یکی از سئوالات اساسی در اینجا این است که استالین و استالینیزم که و چه بودند و در نهایت در خدمت چه طبقه ای قرار گرفتند. آنچه که مسلم است این است که بلشویک ها اکثریت حزب سوسیال دموکرات روسیه بودند که از سوسیال دموکرات ها جدا شده و انقلاب اکتبر را سازمان دادند. منشویک ها یا اقلیت باقیمانده که شاهد پیشرفت بلشویک ها بودند، بهترین راه برای ضربه زدن به بلشویک ها را نفوذ درون حزب کمونیست شوروی دیدند. منشویک ها، یعنی سوسیال دموکرات های روسیه، از خط و سیاست سوسیال دموکراسی آلمان پیروی می کردند. سوسیال دموکراسی آلمان هم خیانت خود را به انقلاب اکتبر و بلشویک ها در انقلاب 1918-1919 آلمان به اثبات رسانیده بودند. آنچه که نمی شود رد کرد این است که منشویک های روسیه راهی جز نفوذ درون حزب بلشویک برای شکست دادن انقلاب نداشتن و عامل فعال آن ها در این امر استالین بود. اگر نخواهیم بیش تر از این به این تاریخچه بپردازیم باید بگوئیم که بوروکراسی استالینیستی که با حمایت منشویک های سوسیال دموکرات در شوروی پیاده گردید، ضامن سرکوب انقلاب و حمایت از بورژوازی بود؛ سیاستی که سوسیال دموکراسی به آن ایمان دارد.

در نتیجه ی جنگ، محاصره اقتصادی و فیزیکی امپریالیزم، کشور روسیه به فقر کشیده شده بود و با کشتار هزاران هزار نیروی انقلابی به دست بوروکراسی استالینیستی، توان سر بلند کردن و کمر راست کردن از همه گرفته شده بود. اما سرمایه داری غرب تنها به این تخریب راضی نبود. تأثیر این انقلاب بر روی کشورهای پیشرفته ی سرمایه داری غرب، به قدری عمیق بود که امپریالیزم تصمیم گرفت ریشه ی این انقلاب را در جهان بخشکاند. البته در این رابطه الیگارشی های روسیه مثل ملاکین بزرگ، بیکار ننشسته و از درون به مثلاشی کردن آثار باقیمانده از انقلاب اکتبر پرداختند و طبیعتاً در جبهه ی سرمایه داری غرب قرار گرفتند و نهایتاً شخص بوریس یلتسین را که آشکارا طرفدار غرب بود، به قدرت رساندند.

 بوریس یلتسین در دسامبر 1991 در واقع به طور غیرقانونی اتحاد جماهیر شوروی را که متشکل از روسیه و 15 کشور دیگر بود، منحل کرد. در نتیجه ی این سیاست، بوروکرات های حاکم بر کرملین و سایر جمهوری ها به خصوصی سازی دست یافته و تمام ساختار اقتصادی این کشورها را نابود کرده و بر تمام سرمایه ملی این کشورها پنجه انداخته و به این ترتیب، تبدیل به بورژوازی این جمهوری ها شدند. بطوری که از سال 1991 تا 1997، یعنی ظرف شش سال، میانگین عمر در این کشورها شش سال کاهش یافت! این مسأله ی بزرگ و قابل توجهی است که بورژوازی داخلی با همدستی با سرمایه داری غربی چگونه مردم این کشورها را به فقر مطلق کشید که شش سال از میانگین عمر در این کشورها کم شد. در حالی که این کاهشِ عمرِ جهشی عموماً در زمان جنگ اتفاق می افتد، درحالی که این، دوران صلح در این کشورها بود. به این ترتیب روسیه و بلوک شرق موقعیت خود را به عنوان قدرت سیاسی در سطح جهانی از دست دادند؛

شوروی پیش از فروپاشی اش بیش از 30 سال پیش، دومین قدرت بزرگ جهانی بشمار می آمد و رهبر اردوگاه سوسیالیستی بود، علیرغم تمام آسیب هایی که رژیم بوروکرات کرملین بر پیکر انقلاب 1917 در روسیه و جمهوری های همپیمان و حتی در سطح بین المللی به طبقه ی کارگر زد، شوروی باز هم رهبر کشورهای به اصطلاح سوسیالیستی اروپای شرقی و مرکزی و بخش هایی از آسیای دور (مثل ویتنام و کره شمالی) و کوبا بود. در آن مقطع، جهان در واقع به دو اردوگاه شرق و غرب تقسیم شده بود و وجود اردوگاه سوسیالیستی، امپریالیزم را تا حدودی تحت کنترل نگه داشته و توازونی ایجاد کرده بود. آمریکا و کشورهای ناتو البته خواهان وجود این توازون نبودند و آنچه که این را ثابت می کند، این است که پس از فروپاشی اروپای شرقی، اتحاد ورشو هم که معادل ناتو در اردوگاه سوسیالیستی بود، از هم پاشید. در اینجا عقل حکم می کرد که بلوک غرب هم ناتو را منحل کنند، زیرا دیگر دشمنی وجود نداشت که به اتحاد بین کشورهای امپریالیستی نیازی باشد، اما همان طوری که واضح است و دیده ایم چنین نشد. یعنی با وجود اینکه بعد از فروپاشی، روسیه در جبهه ی کشورهای غربی قرار گرفت، سرمایه ی مالی جهانی برای ناتو برنامه داشت.

در زمان فروپاشی بلوک شرق، جیمز بیکر، وزیر امور خارجه حکومت جورج بوش پدر به روسیه قول داد که ناتو ذره ای به خاک جمهوری های سابق نزدیک نخواهد شد. سپس بار دیگر در سال 1997، پس از فرو ریختن دیوار برلن، قراردادی در این رابطه بین آمریکا و روسیه امضاء شد که بر اساس آن برلن شرقی هرگز به ناتو نمی پیوست. به عبارت دیگر، روسیه همیشه در این رابطه هشیار بود که در محاصره پایگاه های ناتو قرار نگیرد.

 نقش ناتو: ناتو که مخفف سازمان پیمان آتلاتیک شمالی است، در واقع جهت اتحادی نظامی بین آمریکا، انگلستان، فرانسه و برخی کشورهای دیگر در سال 1949 ایجاد گردید. در آن زمان، آلمان که از سابقه فاشیست های نازی می آمد، نمی توانست به این سازمان بپیوندد. اما عاقبت در سال 1955 عضو ناتو شد. در آنزمان، این عضویت برای روسیه مانند زنگ خطری بشمار می آمد، زیرا تنها ده سال پیش از آن آلمان نازی به شوروی حمله کرده وسبب کشته شدن 27 میلیون انسان بیگناه شده بود و این به غیر از کشتار یهودیان، همجنسگرایان و سایر اقلیت ها است؛ قتل عامی که بوسیله ی فاشیست های نازی شروع شده بود، با همت، قهرمانی و جانفشانی میلیون ها انسان خاتمه یافته بود. همزمان آمریکا تنها 4000 کشته داده بود. شاید گفته شود که کشته شدن 4 هزار نفر کم نیست! کم نیست، اما در مقایسه با 27 میلیون تعداد ناچیزی است. در ضمن باید در نظر گرفت که نازی ها به خاک آمریکا و مردم بیگناه آن حمله نکردند و این 4 هزار نفر ارتشی بودند. در حالی که ارتش نازی وارد خاک کشورهای بلوک شرق شد و به کشتار مردم عادی و بیگناه آن کشورها پرداخت که اوکراین هم یکی از آن ها بود. لذا قبول اینکه حالا آلمان وارد ناتو می شد، برای شوروی زنگ خطر بود.

 در نتیجه حفظ ناتو، آمریکا چه نقشه ای داشت؟ در همان سال 1999، یعنی زمانی که جیمز بیکر وزیر امور خارجه آمریکا به روسیه قول داده بود که ناتو به کشورهای بلوک شرق نزدیک نخواهد شد، ناتو به یوکسلاوی حمله کرد. اکنون که روسیه به اوکراین حمله کرده، مدیای امپریالیستی در بوق و کرنای خود اعلام می کنند که این بزرگ ترین و بدترین جنگ از زمان جنگ دوم جهانی است. در حالی که بعد از جنگ دوم جهانی آمریکا، ویتنام شمالی را با خاک یکسان کرد، در دو شهر ژاپن، هیروشمیا و ناکازاکاکی، بمب اتمی انداخت که مردم آن منطقه تا به امروز هنوز از عواقب آن بمب ها رنج می برند و نسل در نسل آسیب دیده اند و نیز جنگ کره که آمریکا سهم بزرگ در مرگ میلیون ها انسان داشت. علاوه براین، کیست که فراموش کرده باشد که ناتو چگونه کشور یوگسلاوی که از اقلیت های مختلف شکل گرفته و همگی در کنار هم با صلح بسر می بردند را از هم پاشید و آن ها را متلاشی کرده به کشورهای کوچک فقیر تبدیل نمود. در جنگ یوگسلاوی آمریکا از طریق ناتو 20 هزار بمب و موشک روی سر آن مردم ریخت. پس اینکه بعد از جنگ دوم جهانی، جنگ روسیه در اوکراین بدترین جنگ است، دروغی محض است. وحشیانه ترین جنگ ها را بعد از جنگ دوم جهانی، آمریکا ایجاد کرده است. این، به معنای دفاع از روسیه نیست، جنگ جنگ است! و هیچ انسان عاقلی که منافعش درگیر نباشد از آن دفاع نمی کند. اما آمریکا و اروپا این روزها وقیحانه دارند، مغز مردم دنیا را با تبلیغات سوء خود 24 ساعته پر می کنند تا جوّ را برای حمله ناتو به روسیه آماده کنند. روزی نیست که تلویزیون های مدیای امپریالیستی صحنه های دلخراشی از جنگ اوکراین را نشان ندهد و علاوه برآن، خبرنگاران و مقامات سیاسی آمریکا و انگلستان با کمال وقاحت می گویند مردم اوکراین سفیدپوست هستند، آن ها هم شکل خود ما هستند، مردم اوکراین مردمی مترقی و اروپایی هستند و با کشورهای عراق، افغانستان و نظیر آن ها فرق دارند و عادت به وحشیگری و خشونت ندارند. این گونه بیان در مدیای اجتماعی مثل تلویزیون، صرف نظر از اینکه کمال بیشرمی و وقاحت است، همچنین گویا رشد فاشیزم نو در سطح بین المللی است. سرمایه ی مالی جهانی به قدری احساس امنیت می کند؛ به قدری خود را بی رقیب می یابد که سخنگویانش به وضوح برخوردی راسیستی و بی شرمانه می کنند تا در کشورهای اروپایی و آمریکا جوّ را آماده پیاده کردن فاشیزم نو، فاشیزم بین المللی نمایند؛ فاشیزمی که ارگان پیاده کردن عملیات سرمایه ی مالی گلوبالیزه است و مرکز آن، بانک جهانی و صندوق بین المللی پول می باشد.

به هر حال، آمریکا خواهان حفظ ناتو بود و از کشورهای اروپایی می خواست تا 2% بودجه ملی خود را به ناتو اختصاص دهند، تا ناتو بتواند به افغانستان و بعد لیبی حمله کرده و آن ها را با خاک یکسان کند و تمام زیرساختار اجتماعی و سنتی این کشورها را نابود نموده و از آن ها بیابان هایی بسازد با مردمانی که گویی به هزار سال پیش بازگشته اند. در لیبی بورژوازی بین المللی، پاهای سیاهپوستان را مانند مرغ با طناب بسته و آن ها را در بازار شهر آویزان کرده و به بفروش می رسانند. این است نتیجه دموکراسی غربی در لیبی! در افغانستان اکنون خانواده های فقیر دختران خود را می فروشند تا با پول آن بقیه خانواده مدتی زنده بماند. سوء تغذیه در افغانستان، اکنون که طالبان روی کار آمده بدتر از دوران جنگ است.

روسیه با وجود اینکه خطر را احساس می کرد، اما زمان حمله به یوگسلاوی هیچ عکس العمل دفاعی نشان نداد. البته کشورهایی مانند افغانستان، عراق، لیبی، سوریه در اردوگاه سوسیالیستی نبودند، ولی به طرف اردوگاه سوسیالیستی گرایش داشتند. پوتین در برابر حمله ناتو به این کشورها باز عکس العمل نشان نداد.

آنچه روسیه را به نگرانی واداشت، عضو ناتو شدن بعضی از جمهوری های سابق، مثل لتونی، لیتوانی و استونی بود. همان طوری که در نقشه بالا می توان ملاحظه کرد، این سه کشور همجوار روسیه هستند. علاوه براین، در سال 2004 آمریکا به موج عضویت در ناتو افزود. در جلسه سال 2008 ناتو در بخارست (پایتخت رومانی)، آمریکا اصرار داشت که اوکراین و گرجستان که دو کشور دیگر همجوار روسیه هستند و سابقه تاریخی با روسیه دارند را عضو ناتو کند. این در حالی است که آمریکا عضویت روسیه در ناتو را بعد از فروپاشی شوروی نپذیرفت.

روسیه که شاهد گسترش ناتو در سال 1999 و 2004 بود، به آمریکا اخطار داد که هرگز اجازه نخواهد داد که هیچیک از این دو کشور به عضویت ناتو در آید و بلافاصله وارد خاک گرجستان شد و نشان داد که این خط قرمز برای روسیه است.

بین سال های 2008 تا 2014 که زمان دو دوره ریاست جمهوری اوباما بود،  به آرامی گذشت، زیرا اوباما مخالف آوردن اوکراین به ناتو بود و در مقابلِ نئو-کان (محافظه کار-نو)های هر دو حزب جمهوریخواه و دموکرات ایستاد. تا اینکه کودتای سال 2014 در اوکراین رخ داد. اوباما حتی روسیه را به عضویت گروه 7گ (گروه7گ، کشورهای با اقتصاد پیشرفته هستند که شامل آمریکا، بریتانیا، آلمان، ژاپن، فرانسه، کانادا و ایتالیا است) درآورد و شد گروه 8گ، اما چین را که از اقتصاد در حال شکوفایی برخوردار بود، به عضویت دعوت نکرد. لذا قدمی تاکتیکی برای ایجاد آرامش بود.

جا دارد یادآور شویم که یکی از گزارش هایی که جولین آسانژ بنیادگزار ویکی لیک انتشار داد، این بود که سال قبل از 2014، حتی برخی مقامات آمریکایی گفته بودند که به عضویت ناتو درآوردن اوکراین عواقب ناخواسته ای بدنبال دارد.

لذا با توجه به 15 سال کشمکش بین ناتو و آمریکا با روسیه و این که روسیه در مقابل دخالت های نظامی در عراق و لیبی سکوت اختیار کرد، وقتی آمریکا تصمیم به حمله به سوریه را گرفت، پوتین پا جلو گذاشت و از متحد دوران سابق و زمان حال روسیه دفاع کرد. هیلری کلینتون، جان کری وزیر امور خارجه و سایر عقاب ها در وزارت خارجه اوباما مانند جیک سالیون و تمام دستگاه ریاست جمهوری آمریکا خواهان حمله به سوریه بودند و فکر می کردند به سادگیِ ساقط کردن قذافی در لیبی خواهد بود. اما روسیه نگذاشت و وارد سوریه شد و با کمک جمهوری اسلامی ایران جلوی ساقط شدن رژیم اسد را گرفت. پوتین گفت ما هم خواهان دفع داعش هستیم ولی نه به قیمت برانداختن رژیم اسد در سوریه. روسیه دست تروریست های راستگرای سوریه را که بدست افرادی مانند جان مک کین از آمریکا و عربستان و ترکیه حمایت می شدند، از سوریه کوتاه کرد. سال بعد از این، کودتا در اوکراین صورت گرفت.

روسیه در حمله ی خود به اوکراین به منظور غافلگیر کردن نیروهای دشمن، از بین بردن مراکز فرماندهی دشمن، محاصره نیروهای دشمن و تسخیر مراکز استراتژیکی و این قبیل وارد عمل شد. روس ها با 190 تا 200 هزار نیرو وارد جنگ شدند و با حدود 600 هزار نفر روبرو گردیدند، زیرا ارتش اوکراین 260 هزار سرباز عادی داشت که آموزش دیده و مسلح به کنترل مرکز فرماندهی بودند و علاوه براین، 200 تا 300 هزار نفر هم نیروی کمکی از آن ها حمایت کرد. یعنی ارتش روسیه 3:1 در کمبود نیرو قرار داشت، ولی 6:1 مبارزه را تا کنون برده است. ارتش روسیه سعی کرد با مصالحه وارد شود و به شهروندان عادی و سربازان پادگان ها و ساختمان ها صدمه نزند، ولی نیروهای اوکراینی از این فرصت استفاده کرده و در محل های مسکونی و غیرنظامی پنهان شدند. در نتیجه روس ها چاره ای جز حمله ندیدند. آنچه که مسلم است، این است که سازمان سیا در عملیات اطلاعاتی اوکراین دست مستقیم دارد و در واقع آن را هدایت می کند. علاوه براین، 40 هزار سرباز اوکراینی با اونیفورم ناتو می جنگند و توسط ناتو دوره دیده اند. ناتو 20 هزار نفر از افراد خود را به اوکراین فرستاد تا بقیه اوکراینی ها را تعلیم نظامی بدهد و همزمان 12 هزار سرباز اوکراینی به کشورهای اروپایی فرستاد شدند تا در پایگاه های ناتو تعلیم نظامی ببینند.

ناتو در حال حرکت از غرب به طرف شرق اوکراین است. اوکراینی ها هم می خواهند به ناتو بپیوندند. اما موضع روسیه از سال 2007 تا کنون ثابت بوده و گفته که اجازه نخواهد داد اوکراین به ناتو بپیوندد. همان طوری که در بالا آمد، با پیوستن اوکراین به ناتو، نه تنها ناتو در تمام مرزهای شرقی روسیه (به غیر از بلاروس) مستقر می شود، بلکه ناتو به آبهای دریای سیاه راه یافته و با پایگاه های خود، موقعیت پایگاه های روسیه را به خطر می اندازد. این امر، خود گویای این است که آمریکا قصد حمله و نابود کردن روسیه را از نظر سیاسی -اقتصادی در سر می پروراند زیرا شکست آمریکا در اوکراین به مبنای پایان دوران هژمونی جهانی آمریکاست و برای رسیدن به اهداف شوم خود در سطح بین المللی از تمام نیروهای راسیست، فاشیست، نئو-نازیست شرور هم استفاده می کند و حتی آن ها را تعلیم و پرورش می دهد. این گونه نیروهای راست افراطی از هیچ گونه شرارت و جنایتی رویگردان نیستند. برای نمونه در اوکراین، در سال 2014 در شهر اودسا، 150 نفر از مردم عادی را در ساختمانی ریخته و سپس ساختمان را به آتش کشیدند و مردم عادی را در خیابان قلع و قمع کردند.

مطالبات روسیه بسیار سریح و مشخص است: ناتو از اوکراین برود، تعلیمات نظامی ناتو در ارتش اوکراین قطع گردد، فاشیست ها، نئو-نازیست ها از تمام ارگان های اوکراین پاک شوند و منظور روسیه از «پاک شدن» از بین بردن آن ها است. یعنی هر کدام آن ها که دستگیر شوند، کشته خواهند شد. روسیه این کار را می کند، با وجود این که بر خلاف کنوانسیون ژنو است. گروه های مختلف فاشیست ها و نئو-نازیست ها به ویژه گروه استفان باندراز باید متلاشی گردد. این البته کار ساده ای نیست، زیرا تنها گروه استفان باندراز نیست، گروه های ناسیونالیست و روشنفکرانی مانند دیمترو دوناسوف، یوهن کونووالتز و میکولا ستسیبورکی ای هم در اوکراین هستند. از بین بردن این ها کار ساده ای نیست و فقط مبارزات متحد طبقه ی کارگر اوکراین می تواند دست این عوامل راست افراطی را کوتاه کند.

هیچ کدام از طرفین این جنگ، از عاقبت آن خبر ندارند. اما می توان گفت که پوتین پیش از شروع جنگ، جوانب مهمی را در نظر گرفته بود. یکی از این موارد افت ارزش روبل است. پوتین، تحریم های آمریکا را پیش بینی می کرد، به همین دلیل در نظر دارد که پشتوانه روبل را طلا قرار دهد. این کار به طور اساسی در سطح جهانی تأثیر خواهد گذاشت. زیرا روبل به سطح ارز بین المللی می رسد. در حالی که دلار آمریکا در پشت خود میلیاردها دلار بدهی دارد. لذا مونوپولی دلار در بازار جهانی به هم می ریزد.

یکی از جوانبی که بایدن رئیس جمهور آمریکا پیش از جنگ در نظر نگرفت، بسرعت بالا رفتن قیمت بنزین، نفت و گاز در اروپا است. وضعیت کنونی می تواند منجر به تعطیل شدن شرکت های اروپایی گردد، زیرا نمی توانند قیمت سوخت را تأمین کنند و این، اروپا را به زانو در میاورد. بایدن بر سر بالا رفتن قیمت بنزین در آمریکا دست و پای خود را گم کرده است و بدنبال مذاکره با ایران و ونزوئلا است. اگر این جنگ ادامه پیدا کند، قیمت یک بشکه نفت به 300 دلار هم خواهد رسید و این یعنی تورم کمرشکن برای طبقه ی کارگر و طبقه ی متوسط آمریکا و اروپا و بالا رفتن میزان فقر و گرسنگی در سطح جهانی به مرگ و میر میلیون ها انسانی می انجامد که در حال حاضر توان تأمین مخارج خود را دارند.

اما از طرف دیگر، سرمایه ی مالی جهانی از این گرانی ها، به ویژه در اروپا و آمریکا نه تنها برای جنگ با روسیه کسب حمایت می کند، بلکه مهم تر اینکه این خود، عاملی برای نارضایتی عمومی و ایجاد جوّ برای جلب خرده بورژوازی به پشتیبانی از فاشیزم نوی بین المللی است. خرده بورژوازی محافظه کار و فرصت طلب برای منافع خود پایه های فاشیزم نو را شکل می دهد.

روسیه همین حالا می تواند پیچ گاز را به روی آلمان ببندد، زیرا آلمان قرارداد خود را با روسیه زیر پا گذاشته و به این ترتیب اقتصاد آلمان سقوط خواهد کرد. روسیه در این جنگ ضربه می بیند ولی شکست نمی خورد.

 نکاتی هم راجع به زلنسکی یهودی: از دید مارکسیستی، انسان ها را تنها بر پایه ی طبقاتی می توان طبقه بندی کرد، نه بر پایه ی نژاد، ملیت، مذهب و غیره. و این تئوری بارها و بارها در پراکسیس به اثبات رسیده، نمونه آن یهودیان آلمان نازی هستند که خود از طراحان ابزار شکنجه و کشتار یهودیان بودند. نمونه معروف از چنین یهودیانی فریز هابر (Fritz Haber) است که شیمیدان یهودی آلمانی تبار بود و در زمان هیتلر گازی که باعث خفه شدن 6 میلیون یهودی شد را ساخت. زلنسکی را البته با هابر نمی شود مقایسه کرد، اما باید قبول کرد که یهودی بودن او در حال حاضر هیچ نقشی ندارد و او در این باره دروغ می گوید که تحت تأثیر فاشیست ها نیست و مستقل عمل می کند. او همان طوری که در بالا هم اشاره شد، از فاشیست های و نئو-نازیست های اوکراینی که در تمام دستگاه او پراکنده هستند، می ترسد.

فراموش نکنیم که نئو-ناریست های اوکراینی ریشه در طرفداران نازی های زمان هیتلر دارند و در حال حاضر در اروپا به ویژه آلمان و آمریکا پراکنده اند.

https://lisa.gerda-henkel-stiftung.de/binaries/navigation/10282/bild_beitrag_810x506.png?t=1645517100

این عکس استفان باندراز و دارودسته اش در 17 اکتبر 2009 در مونیخ می باشد که سالگرد 50 امین سال شکل گیری گروه را جشن می گیرند. این تنها یکی از گروه های موجود در لهستان است.

 

هدف آمریکا و سرمایه ی مالی جهانی از این جنگ آفرینی ها: جلوتر مطرح کردیم که امپریالیزم از زمان پیروزی انقلاب 1917 خواهان شکست این انقلاب و خشکاندن ریشه های ممکن در رشد آگاهی سیاسی و طبقاتی طبقه ی کارگر جهان بود. و برای این منظور تنها راضی به ضربه ای که استالینیزم به پیکر طبقه ی کارگر جهانی زد، نبود. حتی مثلاشی شدن آنچه به عنوان اتحاد جماهیر شوروی باقی مانده بود هم کافی نبود. تجربه 30 سال گذشته نشان می دهد که از زمان فروپاشی شوروی و از بین رفتن توازون جهانی بین دو اردوگاه به اصطلاح سوسیالیستی و سرمایه داری، آمریکا جسورانه و بی پروا به کشورهای مختلف جهان حمله برده است و اکنون هم در پی محاصره کردن روسیه بوسیله ی ماشین نظامی اش، ناتو است تا در مقطع مساعد، روسیه را هم مثل یوگسلاوی، افغانستان، عراق، لیبی و سوریه نماید. باید سئوال کرد که چرا؟

روسیه در این جنگ تنها امنیت می خواهد؛ می خواهد کشورهای بیطرف، طبق قراردادهای قبلی همواره بیطرف بمانند و از نزدیک شدن ناتو به خاکش احساس ناامنی می کند. این کاملاً به حق است. پس از مشاهده آنچه بسر کشورهای نامبرده آورده شد، طبیعی است که روسیه نگران عاقبت خود باشد.

اما سرمایه ی مالی جهانی که دستش از آستین آمریکا بیرون می آید چرا این چنین خودکامه عمل کرده است؟ سرمایه ی مالی جهانی به مرحله ای از حیات خود رسیده که برای بشریت دو راه قاطع بیش تر باقی نگذاشته: یا سوسیالیزم و یا نابودی کامل بشریت!

به عبارت دیگر، وقتی آمریکا به کشورهای نامبرده بالا حمله کرد، نتیجه مساعد و عمده ای که سرمایه ی مالی جهانی گرفت، این بود که شرکت های چند-ملیتی که کنترل همه چیز را در سطح جهانی بدست دارند، کنترل مستقیم بر منابع زیرزمینی این کشورها بدست آوردند. نمونه ی این ها ورود کارگزاران شرکت های چند-ملیتی در افغانستان است که بدون اینکه فردی از آن کشور را استخدام کنند، نیروی کار خود را با خود آورده و شروع به بهره برداری از منابع زیرزمینی افغانستان کردند. این شرکت ها در اِزای کشته شدن هزاران انسان و بی خانمانی و آوارگی میلیون ها، به منابعی نظیر ذغال سنگ، گاز طبیعی، مس، لیتیوم، طلا، سنگ معدن و بسیاری منابع زیرزمینی مواد معدنی بدون رابطه و بدون اینکه استفاده ای به مردم افغانستان برسد، دست یافتند. پودر تاک که برای نوزادان در سراسر کشورهای اروپایی و آمریکا مصرف می شود، تنها در صحنه ی پهناور خاک افغانستان یافت می شود. اما امروز مردم افغانستان پودر تاک برای مصرف بر بدن نوزادان خود ندارند. این تنها یک نمونه است. عراق، لیبی، سوریه و... همگی نه تنها از منابع نفتی مختلف برخوردارند، بلکه دارای منابع زیرزمینی نظیر افغانستان هم هستند. باید به خاطر سپرد که نفت کشورهای مختلف جهان با هم یکی نیست و صنایع و تکنولوژی پیشرفته امروز در کشورهای صنعتی غربی، نیاز به نفت های مختلف، گاز طبیعی، لیتیوم برای ساخت باطری های تلفن های موبایل و کامپیوترها و دستگاه های دیگر دارند.

همزمان اما، برای انباشت مالی بیش تر، سرمایه ی مالی جهانی قادر به ادامه ی راه گذشته نیست و باید از روش هایی استفاده کند که سودآورتر باشد. لذا دست انداختن بر کشورهای نامبرده در بالا بخشی از نیاز انباشتن سرمایه ی مالی را برآورده کرده است، در حالی که سرمایه ی مالی نیاز به سلطه ی کامل بر سطح کره ی زمین دارد، بدون اینکه در برابر ساکنین این کره احساس مسئولیت بکند؛ بدون اینکه حتی به دولت های سرمایه داری حاکم بر کشورهای جهان سهمی بدهد. کشورهای نامبرده در بالا کوچک بودند و رژیم های آن ها در برابر یورش ماشین جنگی ناتو مقاومت نکردند، ولی روسیه که این موضوع را تازه درک کرده، می خواهد مقاومت کند.

سرمایه ی مالی جهانی برای رسیدن به هدف بالا، یعنی گرفتن کنترل کامل بر کل کره ی زمین از راه های مختلف وارد شده است: جنگ، بیماری (از جمله ویروس اخیر که با انواع ویروس کرونا بیرون آمده)، بی توجهی به تأثیرات منفی سوخت ذغال سنک و نفت یا گاز که باعث ایجاد تغییر جویِ آب و هوایی شده و در نتیجه ی آن، هر سال میلیون ها انسان جان خود را بر اثر خشکسالی، سیل، طوفان همراه با سیلاب از دست داده و یا از زندگی عادی ساقط می شوند تا بمیرند.

در جنگ ها میلیون ها انسان که عمدتاً از اقشار کارگری پایین و متوسط هستند، کشته شده و بقیه تدریجا به مرگ سپرده می شوند. در نتیجه بیماری هایی که دست ساز انسان است، بیش ترین کسانی که جان خود را از دست می دهند، اقشار تحتانی جامعه و نیمه مرفه هستند. در نتیجه اشکال مختلف ویروس کرونا، آمار دقیق در دست نیست، اما بالای 6 میلیون تا کنون جان خود را از دست داده اند. در میان این 6 میلیون، نه تنها یک نفر از قشر 1 درصدی ها نیست، بلکه هیچ کس از قشر میلیونرها هم نیست. اگر به خاطر بیاوریم در حالی که شرکت های داروسازی جهانی در حال چانه زدن بر روی ساختن واکسن برای ویروس کرونا بودند، ترامپ رئیس جمهور وقت آمریکا به این ویروس مبتلا شد و به بیمارستان والتر ریدز (Walter Reeds) که یک بیمارستان نظامی و درجه یک آمریکا است، رفت و ظرف چند روز خوب شد و به کاخ سفید بازگشت. اگر چه در این رابطه هنوز سندی وجود ندارد، ولی باید به این شک کرد که برای ویروس کرونا دو نوع درمان وجود دارد: یکی برای ثروتمندان میلیاردر و میلیونر و نیز کارگزاران دستگاه اداری بورژوازی (دقت کنید که مثلاً هیچ کس در پنتاگون این ویروس را نگرفت و نیز عوامل امپریالیزم مانند خامنه ای 80 و چند ساله به این ویروس مبتلا نشد. آنانی هم که شدند، مانند ترامپ یا در حال حاضر اوباما بدون دغدغه خوب شده و می شوند)، درمان دیگر برای مردم عادی است که در نتیجه ی آن میلیون ها انسان تاکنون جان باخته اند. به همین ترتیب، در مورد آلودگی هوا و تغییرات آب و هوایی همه می بینند که در سطح کشورهای جهان، مناطقی که خشکسالی می شود یا سیلاب و طوفان همه چیز را تخریب می کند، تنها مناطق فقیرنشین و نیمه مرفه ویا مرکز اداری و عمومی که توسط حکومت وقت، پول صرف آن ها نشده، آسیب های هولناک می بینند. اما هرگز سیلاب و طوفان های خانمان برانداز، به کاخ ها و قصرهای میلیاردری و میلیونی لطمه ای نمی زند. ناگفته نماند که با گرفتن کنترل جهانی بر روی مواد غذایی و دارویی و از بین بردن تولیدات داخلی و ملی، شرکت های تولیدکننده مواد خوراکی و دارویی جهانی در حقیقت سلامت جسم انسان ها را نیز در کنترل خود دارند و این، به این معنا است که حیات انسان از حالت طبیعی خود خارج شده و بر پایه ی منافع سرمایه ی جهانی تنظیم می گردد؛ توده ی مردم تحت ستم جهان لذا نه خوراک سالم و طبیعی دارند و نه داروی سلامت بخش. داروها صرفاً برای کنترل بیماری ها است، نه برای بهبود وضع بیماران. به عبارت دیگر، دارو کالایی است جهت سودآوری و انباشت سرمایه بیش تر، نه بهبود حال بیمار. با مصرف اجباری دارو جهت کنترل بیماری، شرکت های داروسازی به طور مدام تولید سود سرمایه اضافی می کنند.

از طرف دیگر، جنگ ها در پارو کردن سودهای کلان برای پنتاگون آمریکا و شرکت های اسحله سازی جهان نقش اساسی دارند. در جنگ دوم جهانی شرکت های اسلحه سازی سودهای بی مانندی بردند و بعد از پایان جنگ، به این نتیجه رسیدند که باید به جای یک جنگ جهانی، دلایلی آفرید که بر اساس آن ها بشود دائماً در نقاطی از جهان جنگ به پا کرد، تا به طور دائمی برای سهامداران شرکت های اسلحه سازی سودآور باشد. در این رابطه آمریکا پیشقدم بوده است. پروپاگاندای «تروریزم» برای نمونه، عامل غیرقابل لمس اما ممکن و خطرناکی بود که از طریق آن کشورهای بسیاری (از جمله هفت کشور مسلمان زمان ترامپ) به تحریم های کمرشکن محکوم شدند و در مقابل سهام کارخانجات اسلحه سازی بالا رفت.

در جهان 25 شرکت اسلحه سازی هست که 10 شرکت آن ها بزرگ ترین و معروف تریند. از میان این 10 کارخانه ی اسلحه سازی، لاکهید مارتین (Lockheed Martin ) با  سود سهام 40.83 میلیارد دلار مقام اول، بوئینگ (Boeing) با سود سهام 29.51 میلیارد دلار مقام دوم و ریطیان (Raytheon) با سود سهام 22.95 میلیارد دلار مقام سوم را دارا هستند. این سه کارخانه ی آمریکایی مستقیم با پنتاگون آمریکا فعالیت دارند. امسال رئیس جمهور آمریکا بایدن و کنگره ی آمریکا 8.9 میلیارد دلار بودجه به پنتاگون اختصاص دادند و از آنجایی که پنتاگون در واقع سازمان دفاع آمریکا است در نتیجه بروز جنگ در اوکراین، از طرف بایدن و کنگره ی آمریکا نقداً 1.5 تریلیون دلار بودجه اضطراری در اختیار پنتاگون قرار گرفت و قرار بود 1.5 میلیارد دلار مستقیم به کمک اوکراین برود، میچ مک کانل، نماینده ی اقلیت جمهوریخواه در سنا به چاک شومرنماینده ی اکثریت دموکرات در سنا تلفن کرده و خواهان دو برابر کردن 1.5 میلیارد دلار به اوکراین می شود و چاک شومر هم با کمال میل می پذیرد.

مسئله ی اخیری که بیرون آمد، ادعای روسیه در مورد داشتن آزمایشگاه های سلاح های بیولوژیکی آمریکا در اوکراین است (که عاقبت توسط ویکتاتوریا نولند تأیید شد). سلاح هایی که مانند سلاح های اتمی مراکز اتمی، کره ی زمین را با خاک یکسان می کند. این خبر از طرف خبرنگاری های غربی رد شده، ولی با توجه به اینکه آمریکا بر روی سلاح های بیولوژیکی در گذشته کار کرده، آیا می توان مطمئن بود که بدنبال فرصت برای آزمایش این سلاح ها در اوکراین و در آینده با روسیه نمی گردد؟! به این ترتیب، یک جنگ فقط جنبه ی حمله به یک کشور را ندارد، بلکه برنامه ای است دراز-مدت که از طرف سهامداران تولیدکنندگان سلاح های جنگی دائماً تحریک می شود. یکی از خبرنگاران مستقل گزارش می دهد که وقتی در پنتاگون تصمیم گرفته شد جنگ در اوکراین آغاز گردد، او می بیند که ناگهان همه هورا کشیده و شاد شدند. او از یکی از کسانی که در جلسه حضور داشت، سئوال می کند که چرا اینقدر همه شاد شدید. این یک جنگ است و جان میلیون ها انسان را به خطر می اندازد. در جواب به او گفته شد: «برای ما جنگ مثل بازی شطرنج می ماند.»

با توجه به اینکه روسیه می تواند اقتصاد اروپا را به زانو در بیاورد و با توجه به اینکه زلنسکی رئیس جمهور اوکراین اعلام کرده است که قبول می کند که اوکراین عضو ناتو نشود، این احتمال هست که روسیه این جنگ را ببرد. اگر چنین شود، در درجه اول، آمریکا هژمونی کنونی خود را قطعاً از دست می دهد و اتحادیه ی اروپا با قدرت اقتصادی بزرگ آلمان از زیر هژمونی آمریکا بیرون می آید و روسیه و همپیمانش چین، یک قطب ژئو-پلیتیکی-اقصادی قوی ایجاد می کنند. در این صورت سرمایه ی مالی چندقطبی شده و مجدداً جنگ در نقاط مختلف جهان به دست بورژوازی این قطب ها بروز خواهد کرد. اما در این صورت هم مانند جنگ اول و دوم جهانی، هیچ کدام از این جنگ ها به نفع طبقه ی تحت ستم جهانی نخواهد بود. البته اگر فرض را بر این بگذاریم که از سلاح های اتمی استفاده نشود، میلیون ها انسان در این جنگ ها از بین خواهد رفت و فقر، قحطی و بی خانمانی بر بیش تر نقاط جهان سایه خواهد افکند و نهایتاً سرمایه ی مالی جهانی به هر صورت پیروز بیرون می آید و در نتیجه این وضعیت، برای تمام اقشار کارگری باز هم نابسامانی و نابودی به همراه خواهد داشت. برخلاف تصور خیلی از چپ ها، اتحاد روسیه و چین که قطب امپریالیزم شرق را تشکیل می دهند، نهایتاً بر سر طبقه ی کارگر منطقه ی اروپای شرقی- آسیا(Eurasia) همان بلائی را می آورد که امپریالیزم غرب تاکنون آورده است.

لذا انسان وقتی کلاهش را قاضی می کند، به این نتیجه می رسد که سرمایه داری جهانی در ذات خود خواهان نابودی انسان های اقشار فقیر و متوسط است. دلیل آن هم بسیار واضح است: تکنولوژی به مرحله ای رسیده که بزودی از روبات ها به جای انسان ها استفاده خواهد شد. این امر کمک شایانی به انباشت سود بیش تر و افزودن پول به انبار سرمایه ی مالی است؛ گویی پول ها را با پارو روی هم جمع می کنند. در این حالت که سرمایه داران، دیگر نیازی به نیروی کار بسیاری از انواع مشاغل ندارند، مردمِ مزد یا حقوق بگیر، فاقد شغل و درآمد، از گرسنگی شورش خواهند کرد و نهایتاً بورژوازی مجبور به تأمین زندگی مردمی خواهد شد که دیگر وجودشان در تولید داخلی هیچ کشوری نقشی ندارد. پس سرمایه ی مالی جهانی از حالا برنامه ی از میان برداشتن تدریجی آنان را دارد تا در آن مقطع نیرویی باقی نماند که طبقه ای بسازد و علیه سرمایه ی مالی جهانی بلند شود و احیاناً آن را به زیر کشد. نقشه ای صاف و هموار و قابل اجرا برای طبقه ی سرمایه دار. ناگفته نماند که در این راه سرمایه داران کوچک نیز نهایتاً به کام مرگ کشیده خواهند شد.

 جمع بندی از شرایط سرمایه ی مالی جهانی: در نتیجه ی بحران ساختاری سرمایه ی مالی جهانی - و به دلیل بیش از اندازه، تراکم و تمرکز سرمایه ی مالی و از بین رفتن رقابت بوسیله ی انحصارات در جهان و تبدیل نیروهای مولد به نیروهای مخرب، کل بشریت در معرض نابودی بوده یا جهان را به یک پادگان نظامی، درآورده است(قرار دادن یک درصدی ها در مقابل 99 درصدی ها)- در سال 1999 با پایین کشیدن دیوار برلن و سقوط بلوک شرق که بر اثر فشار سرمایه ی مالی جهانی بر اردوگاه سوسیالیستی رخ داد، سلطه ی یک جانبه ی سرمایه ی مالی امپریالیستی بر جهان، راه را برای یورش های بورژوازی بر طبقه ی کارگر بین المللی گشود و از درون آن، سیاست های جنگ افروز راست افراطی نئولیبرالیزم بر جامعه ی جهانی غالب گردید. در نتیجه این سیاست ها بخش هایی از کشورهای پیرامونی نابود گشته و طبقه ی کارگر اروپا و آمریکا به فقر و انفعال از تولید اجتماعی کشیده شدند. در حال حاضر با توجه به خلایی که در جنبش سوسیالیستی انقلابی در سطح جهان وجود دارد، دست سرمایه ی مالی جهان به کمک ماشین جنگی ناتو به راحتی از آستین آمریکا بیرون آمده و در کنار جنگ های خانمانسوزی مانند جنگ اوکراین، زمینه برای رشد و پرورش فاشیزم نو در اروپا و آمریکا آماده کرده است.

 

تنها راه رهایی انقلاب سوسیالیستی و سرنگونی نظام سرمایه داری است: ساختار نظام سرمایه داری ایجاب می کند که برای انباشت سرمایه، همه چیز را به تخریب کشیده و انسان ها را زیر پا له کند. در مقابل، نظام سوسیالیستی نظامی است که به عکس عمل می کند، یعنی نظامی است که بر اساس نیاز انسان ها عمل می کند و در خدمت نیاز همه افراد جامعه است و در نتیجه در ذات خود برای حفظ و بقای همه انسان ها و طبیعت عمل می کند. بقای نظام سوسیالیستی در حفظ، شکوفایی و بقای انسان و محیط زیست او است. لذا جای شک نیست که اگر بخواهیم از نابودی انسان ها، حیوانات، طبیعت و به طور کلی حیات بر روی کره ی زمین جلوگیری کنیم، باید نظام سرمایه داری را هر چه زودتر از روی کره ی زمین پاک کرده و با نظام سوسیالیستی جایگزین کنیم.

متأسفانه این تغییر به طور خودبخودی فرا نخواهد رسید. به طور خود بخود، نابودی در راه است. برچیدن نظام سرمایه داری و حرکت به طرف برقراری نظام سوسیالیستی حرکتی علمی، آگاهانه و بسیار سخت و ظریف است. نیاز به تئوری انقلابی، سازماندهی انقلابی در سطح جهانی و نیروهای انقلابی راسخ و صادق و وفادار دارد؛ نیاز به مبارزه با دسیسه ها و عوامل بورژوایی دارد؛ نیاز به برحذر بودن از عوامل خرده بورژوا و بوروکرات دارد که در خدمت بورژوازی هستند. نهایتاً نیاز به یک سازماندهی کامل با رهبری قاطع در سطح بین المللی دارد. متأسفانه نیروهای چپ کنونی در سطح بین المللی اغلب فقط در تئوری انقلابی هستند و وقتی به مرحله ی پراکسیس آن می رسد، سکوت کرده و عقب می نشینند. اگر اقدام به ساختن یک تشکیلات انقلابی بین المللی، یعنی یک بین المللی انقلابی واقعی نکنیم، مسیری که سرمایه داری در پیش دارد، نابودی مطلق است. و این نابودی مطلق از طریق روی کار آمدن فاشیزم نو در سطح اروپا و آمریکا آغاز می گردد و اوکراین این زمینه را فراهم کرده است.

23 مارس 2022

3 فروردین 1401

 

منابع:

https://www.youtube.com/watch?v=JAEybTns0Lg

https://www.youtube.com/watch?v=9Mfv2M9q8vc

https://www.youtube.com/watch?v=21h_2RyQKRU

https://www.youtube.com/watch?v=iOt1bWijwuQ

https://www.facebook.com/LeeCampComedian/videos/649323636323685

https://www.youtube.com/watch?v=FVWIDi4mceg

https://www.youtube.com/watch?v=JKGhIoDUUNM

https://www.youtube.com/watch?v=HmyDGZsrQyA

https://www.wsws.org/en/articles/2022/03/12/biod-m12.html?fbclid=IwAR1fzA1XhJid-0O_jO5-WhZnoF7y5TZ7X2aqbF1YIXe_WV8mwMJ0fozIvDI

https://www.politico.com/news/2022/03/11/mcconnell-phone-call-congress-ukraine-aid-deal-00016583

https://www.youtube.com/watch?v=46DWQ6RVcVI

https://www.facebook.com/khaled.rasulpur   (3. März 2022)