سئوال: داریم به چه سویی می رویم؟

ما از کلیه ی شعارهای دموکراتیک و سیاسی مبارزات اخیر پشتیبانی کرده و با نظراتی که زیربنای این خیزش را طبفاتی می بینند، همراه هستیم. اما...

 

ما ضمن ابراز انزجار از رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی و نیز ضمن اینکه خواهان نه تنها برچیده شدن این رژیم صفاک سرمایه داری وابسته هستیم که خواهان برچیده شدن کل سیستم سرمایه داری در سطح جهان هم هستیم، لازم می بینیم که برخی نکاتی که اغلب از طرف چپ انقلابی به روشنی و صدای رسا اعلام نمی شود را به شکل اتمام حجت با کلیه ی اقشار تحت ستم ایران به ویژه آنانی که جان بر کف در خیابان ها در حال مبارزه اند (و یا دستگیر و زندانی شده اند) در میان بگذاریم.

اخیراً در نتیجه ی اعتراضات خیابانی سراسری و شدیدی که به دنبال کشته شدن مهسا امینی به وقوع پیوسته و برخورد شجاعانه و مترقی زنان و مردان تمام اقلیت های ملی ایران در حمایت از مهسا امینی در سراسر ایران که مشت محکمی بر دهان تجزیه طلبان و عوامل بورژوای وابسته به امپریالیزم زده، مطلبی از جانب عوامل رژیم در مدیای عمومی پخش شده که اگر چه نشانه ترس رژیم از سرنگونی است، اما جا دارد تا بر روی نکاتی از آن تأمل گردد.

هر مسئله ای می تواند از دید جناح های سیاسی مختلف مطرح گشته و نتیجه گیری متفاوت داشته باشد. این چیز تازه ای نیست! اما برای ما آن برخورد و تحلیل از مسئله اهمیت دارد که به پیشبرد اهداف انقلابی اقشار تحت ستم طبقه ی کارگر یاری رساند. در حالی که طبقه ی حاکم و حتی نیروهای خرده بورژوای گروه ها و احزاب به اصطلاح چپ، اغلب برای به کرسی نشاندن عقاید خود، نیمی از حقیقت مسئله را عنوان می کنند و نیمه دیگر را رها کرده و سپس از آن نتیجه ی ساختگی مورد نظر خود را می گیرند. نیروهای انقلابی کمونیست/سوسیالیست اما، تحت هر شرایط مسئله را دقیقاً آن طوری که هست، عنوان می کنند، حتی اگر به ضررشان تمام شود. گفتن نیمی از حقیقت و پنهان کردن نیمه دیگر، تنها می تواند ماهیت شارلاتانیزم یک فرد یا جریان را روشن کند. این مسئله در رابطه با سرنوشت انقلاب در پیش، پس از رفتن رژیم کنونی است. آنچه که از عوامل رژیم بیرون آمده حاکی از این است که به مردم ایران هشدار می دهند که چنانچه رژیم برود، جریانی مانند داعش خواهد آمد و ایران تجزیه خواهد شد.

به عقیده ی ما، پرداختن به این موضوع و باز کردن آنچه که می تواند از جمله احتمالات بعد از سرنگونی این رژیم باشد، کاری آگاهانه و درست است و اذهان عمومی را متوجه مسئله بسیار مهمی می کند که هم اکنون به آن توجه چندانی نمی شود. اما هر حرکت آگاهانه می باید از همه جوانب و تا آخرین مرحله به بحث گذاشته شده و بررسی گردد تا در هیچ مرحله ای نیروهای فعال و انقلابی با شوک روبرو نشده و سر در گم نشوند. چرا؟! چون دشمن که همانا امپریالیزم و عوامل داخلی اش باشند، همواره برای شکست انقلاب سرمایه گذاری های کلانی نموده و به همین خاطر مطالعه کرده، بررسی کرده و تحقیق کرده عمل می کنند و خود را برای هر گزینه ای از سال ها پیش آماده کرده اند. در این زمینه موضع ما به قرار زیر است:

 الف-

1.      برای امپریالیزم و سرمایه ی مالی جهانی، وقتی تاریخ مصرف رژیم دست نشانده ای رو به پایان باشد، تاریخ نشان داده که به آسانی پشت آن رژیم را خالی کرده و جانشین دیگر را در نظر می گیرند (شاه، صدام حسین و...). لذا از دید سیاست جهانی امپریالیزم اگر تاریخ مصرف ج. ا. ا. گذشته باشد، قاعدتاً باید آماده بود که وقتی رژیم بدست مردم ستم کشیده سرنگون می شود و مرحله ای فرا می رسد که خلاء قدرت بوجود می آید، فوراً عنصر یا عناصر دست نشانده ی خود را به مردم انقلاب کرده (با شعارهای دروغین اما بیان کننده مطالبات مردم ستمدیده) غالب کنند. چنین تجربه ای را با سرنگونی رژیم شاه در انقلاب 57 داشتیم که پس از رفتن شاه و حکومت وقت، از آنجایی که نیروهای چپ ما در آن زمان اعتقاد به گرفتن قدرت سیاسی به دست طبقه ی کارگر نداشتند و معتقد بودند که اول باید «بورژوازی ملی» در رأس قدرت قرار گیرد، اقدامی برای کسب قدرت سیاسی به عنوان حزب طبقه ی کارگر نکردند. این امر موقعیت را برای امپریالیزم آمریکا بوجود آورد تا سریعاً اقدام به پُر کردن این خلاء کند و در نتیجه خمینی از آستین آمریکا بیرون آمد. لذا این باید برای ما درس عبرتی باشد تا با هوشیاری و آگاهی به مسائل بنگریم. در پیام ج. ا. ا. به مردم، می بینیم که در واقع به یک حقیقت تجربه شده به درستی اشاره می کند، اگرچه نتیجه ای که از آن می گیرد، نه در جهت منافع مردم ستمدیده ای که قیام می کنند که در جهت حفظ طبقه ی حاکم در قدرت و منافع طبقاتی اش است. پس با فجایعی که رژیم به بار آورده و می آورد بسازید، تا داعش نیاید! عجب راه حلی!! این نکته اما، صرف نظر از اینکه رژیم آن را از روی ترس خود از سرنگون شدن می گوید، قابل تأمل است و می تواند حقیقت پیدا کند و به عقیده ما باید با آن با آگاهی کامل برخورد کرد: خیزش اقشار تحت ستم طبقه ی کارگر = سرنگونی رژیم = ایجاد خلاء در قدرت سیاسی = یا طبقه ی کارگر باید حاکم گردد یا امپریالیزم با کمک بورژوازی داخلی اقدام به پُر کردن این خلاء خواهد کرد.

از دید تاریخی هم اگر نگاه کنیم می بینیم که در گذشته مردم مصدق را انتخاب کردند، آمریکا کودتا کرد و شاه را آورد؛ طبقه ی تحت ستم این بار انقلاب کرد و شاه را برداشت، آمریکا خمینی را جانشین او کرد تا هم انقلاب را شکست بدهد و هم برای این مردم زندگی را به مراتب تلخ تر و غیرقابل تحمل تر کند؛ پس از حقیقت به دور نیست اگر این احتمال را بدهیم که وقتی جمهوری اسلامی سرنگون شد، آمریکا آماده آوردن داعش های ایرانی(داعش کورد، داعش آذری، داعش فارس، داعش عرب، داعش بلوچ و...) باشد و با کمک آن ها ایران را به افغانستان تبدیل کند. شاهکارهای دموکراسی آمریکایی را در طی 30 سال گذشته در افغانستان، عراق، سوریه، لیبی، یمن، سومالی، ونزوئلا، کلمبیا، السالوادور، نیکاراگوئه و... ملاحظه کرده ایم.

در ایران جنایاتی که شاه مرتکب شد، هرگز در زمان حکومت کوتاه مصدق رخ نداد. همین طور، شاه هرگز جرأت انجام جنایاتی که ج. ا. ا. در طول این 43 سال مرتکب شده است را در خواب نمی دید. پس، به دنبال رفتن این رژیم سرمایه داری وابسته به امپریالیزم، این امکان وجود دارد که آمریکا جریانی را روی کار بیاورد که کشور را بیش از این و به نحوی وحشیانه تر به نابودی بکشد. با در نظر گرفتن این احتمال این سئوال می تواند طرح شود که چه باید کرد!

 

ب-

2.      اما اینکه کشورهای سرمایه داری امپریالیستی چه می کنند، تنها یکی از گزینه ها است. گزینه ی دیگری هم هست و آن انقلابی آگاهانه و هوشیارانه است. انقلابی که پس از سرنگونی رژیم کنونی، قدرت سیاسی به دست طبقه ی تحت ستم کنونی بیافتد و دست عناصر و جریانات ستمگر داخلی و خارجی کنونی و گذشته، از سیاست و اقتصاد جامعه قطع گردد، تا کل طبقه ی تحت ستم امروز بتواند سرنوشت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خود را خود تعیین کند و در این راه منافع اکثریت مردم جامعه که امروز تحت دیکتاتوری، خفقان و سرکوب هستند، تأمین گردد؛ تا اکثریت جامعه بتواند به نیازها و خواسته های خود برسد و اقلیتی نباشد که به خاطر منافع خود، آن ها را سرکوب، دستگیر، شکنجه، زندانی و نابود کند.

 

پ-

3.برای رسیدن به این هدف و پیروزی در این امر، ضوابط زیر از جمله ی ضروریات و ملزومات است:

ج. داشتن سازماندهی انقلابی با رهبری مورد اعتماد. رهبری مورد نظر باید از میان اقشار جوان و مستقل از گروه ها و احزاب سنتی سابق باشد. رهبرهای گروه های سنتی ما هنوز از گذشته خود جدا نشده و از خود انتقاد نکرده اند. آن بخش از این رهبری ها که هنوز در قید حیات هستند خود، چوب لای چرخ در ایجاد تشکل های مستقل کارگری و اتحاد عمل ها بوده اند. آنچه هم از آن ها باقی مانده، در طول این 43 سال با کمال وقاحت از کنار اشتباهاتِ گذشته عبور کرده اند و باز هم برای اقشار طبقه ی کارگر تحت ستم، نسخه می پیچند. تنها عملکرد آن ها در طول این 43 سال، حفظ مواضع سکتاریستی و فرهنگ بوروکراتیک به ارث برده اشان بوده است و از این بابت ننگی ندارند.

 

د. تهیه ی برنامه انقلابی. این برنامه، تعیین کننده ی چگونگی پیروزی نهایی است؛ این برنامه، تعیین کننده ی این است که حرکت به چه جهت باید پیش رود؛ این برنامه راه و روش مبارزات خیابانی را شکل می دهد و نیز تعیین می کند که آیا استراتژی انقلابی است یا نه. یعنی اگر انقلابی نباشد و این رژیم برود و یک رژیم سرمایه داری دیگر بیاید، هیچ چیز نه تنها تغییر نمی کند که می تواند بدتر هم بشود.

گفته می شود که ما می خواهیم رژیم برود و حکومتی دموکراتیک روی کار بیاید. این خواست معقولی است، به شرطی که این حکومت دموکراتیک، با رأی و خواسته اکثریت مردمی که امروز دارند در خیابان ها می جنگند باشد! یعنی حکومتی سوسیالیستی که به تمام حقوق دموکراتیک مردم خود احترام بگذارد! حتی به حقوق دموکراتیک عناصر دشمن! حکومت سوسیالیستی، یعنی حکومتی که از درون سیستم اقتصادی تازه و متفاوت با سیستم سرمایه داری بیرون آمده و انتخاب شده تا سیستم اقتصادی کشور را در جهت منافع اکثریت به گردش درآورد، نه برای منافع یک عده کوچک مفت خور! در سیستم اقتصادی سوسیالیستی/کمونیستی تولید برای برآورده کردن نیازهای همه ی انسان های جامعه است، نه برای تولید سود و بهره های کلان برای تعدادی سرمایه دار اندک! پس حکومت این نظام تازه هم باید حکومتی باشد که بتواند منافع اکثریت را حفظ کند و این منافع از جمله حق آزادی بیان، حق آزادی های فردی (مانند انتخاب پوشاک، نحوه زندگی، روابط جنسی و...) است. بدون آزادی بیان و آزادی های فردی در بیانِ خواسته ها و نیازها، این مطالبات نمی تواند برآورده شود. ناگفته نماند که تنها با حضور مستقیم کلیه ی اقشار تحت ستم (اردوی کار) کنونیِ مسلح در صحنه سیاست است که می تواند هر گونه حقوق دموکراتیک و طبقاتی- سیاسی را به اجرا گذاشت. از اینرو، تمام این مطالبات باید به دست همین کسانی انجام شود که در حال حاضر دارند در کف خیابان می جنگند، نه کسانی که به خاطر شخصیت، موقعیت فردی، اجتماعی یا گروهی، خود را سوار انقلاب می کنند. باید از این زرنگی ها و ریاکاری ها از همان ابتدا جلوگیری کرد.

شاید لازم به تکیه باشد که آزادی بیان و حق ابراز عقیده، بی قید و شرط باید به مورد اجرا گذاشته شود تا واقعیت ها را همه بتوانند ببینند. در این راستا حتی حقوق دموکراتیک یک فرد فاشیست و یا حتی یک فرد مذهبی هم محترم است. این، امری به غایت پُر اهمیت بوده و نقش تعیین کننده در سرنوشت نظام جوان دارد و نه از جهت ترس از ارتجاع و یا تمایل به ارتجاع است. دلیل آن را هم می توان این طور توضیح داد: وقتی به دولت کارگری جوان اجازه داده شد که صدای این گونه مخالفان را خفه کند، چطور توقع داریم که در ادامه، صدای خود ما را خفه نکند؟! برای جلوگیری از هر گونه سوء استفاده از مفهوم حق بیان و حتی حقوق دموکراتیک دیگر، باید از آزادی برای همه نظرات و عقاید دفاع کرد. در روند این آزادی است که حقیقت بر همه روشن می شود. در غیر این صورت، ما خود را بار دیگر غرق بوروکراسی دولتی دولت کارگری می کنیم و در نهایت باید شاهد شکست دولت نو پای کارگری باشیم. حق آزادی بیان به عنوان یک قانون می تواند همه را در مقابل انواع برچسب، افترا، توهین، پرونده سازی و سپس زندان و اعدام محفوظ دارد. لذا ما معتقدیم که هر گونه حبس سیاسی و اعدام به طور کلی باید برچیده شود. در غیر این صورت، ضدانقلاب در لباس انقلابی به درون دولت کارگری نفوذ کرده و همانطور که در اکثر کشورهای جهان ملاحظه شده است، با پرونده سازی و... مهر سکوت را به دهان همه خواهد زد و یا حتی زندان، شکنجه و اعدام را دوباره برقرار خواهد کرد.

 

ه. مبارزه محکم و مستقیم با بوروکراسی. عوامل باقیمانده بورژوازی و نیروهای سیاسی آن ها، چه راستگرا و چه چپگرا، برای تحمیل منافع خود به اکثریت جامعه از اخلاق، رفتار و معیارهایی استفاده می کنند که تا پیش از انقلاب در جامعه متداول بوده و تقریباً همگی با آن ها آشنا هستند و حتی برخی نسبت به آن ها ضد ضربه شده اند. اما باید آگاهانه و متحدانه با اخلاق بورژوایی حساب خود را تصفیه کنیم. باید رفتارهای رئیس و مرئوسی، رهبر و پیروان یا آقا بالاسری درون شخص خود را بشناسیم و در خود حل کنیم و در عین حال به دیگران هم اجازه ندهیم که از موضع بالا، خود را بر انقلاب تحمیل کنند، همان کاری که خمینی کرد وقتی به ایران آمد. هیچ کس بر دیگری برتری ندارد، در هر مقامی که باشد. مقام، موقعیت و کار بالاتر یا با ارزش تر، تنها برای آن فرد، مسئولیت بیش تر می آورد و نسبت به دیگران باید بیش تر و جدی تر جوابگو باشد. خمینی می گفت «من توی دهن آمریکا می زنم!!» نه! «من»ی وجود ندارد! وقتی باید توی دهن دشمن زد، طبقه ی ستمدیده و دارای قدرت متحدانه و مسلح این کار می کند. قدرت دولت انقلابی در دست تمام افراد طبقه ی کارگر است، زیرا از طریق شوراها اداره می شود. پس هیچ نایب خدا، نایب پیامبر و این گونه حاکم ها ندارد.

 

ی. در آخر و از همه مهم تر مسلح باقی گذاشتن توده ی تحت ستم بعد از انقلاب. پیش از سقوط رژیم، نهایتاً زمانی فرا می رسد که مبارزات خیابانی سنگین تر شده و شکل جنگی به خود می گیرد. پادگان ها تسخیر شده، سربازها خود را تسلیم می کنند و به این ترتیب، توده ی تحت ستم (و نه قشر حاکم قبلی) مسلح می شود. پس از سقوط رژیم، این سلاح ها در دست مردم عادی باقی است. وقتی دولت انقلابی کارگری و شوراها شکل می گیرند، یکی از اساسی ترین عواملی که کمک به حفظ قدرت و ادامه ی اقدامات انقلابی می کند و نظام نوپای سوسیالیستی را در مقابل دسیسه های امپریالیزم، بورژوازی و خرده بورژوازی فرصت طلب داخلی حفظ می کند، مسلح باقی ماندن کل طبقه ی کارگر است. مسلح باقی ماندن نه تنها انقلاب را در مقابل ضدانقلاب حفظ می کند، بلکه از نفوذ مؤثر دشمن درون دستگاه دولت انقلابی و شوراها هم حفظ می کند. به عبارت دیگر، کلیه ی افراد طبقه ی کارگر در هر نقطه از کشور همیشه کنترل سیاسی را در دست دارند و حتی کارگزاران دولت کارگری را هم به طور مرتب و با قدرت تمام کنترل می کنند. هر کارگزاری که از مسیر انقلاب منحرف شد، بلافاصله از موقعیت خود ازل می گردد.

 

جمعی از سوسیالیست های انقلابی ایران

30 سپتامبر 2022

8 مهر 1401