ضمیمه 1

به مقاله ی «جنگ در اوکراین، نتیجه ی نقشه ی امپریالیزم جهانی برای سلطه بر روسیه و به قدرت رسیدن فاشیزم نو در سطح جهانی»

جمعی از گرایش سوسیالیزم انقلابی

 

1- در باره ی مدافعان سرمایه ی مالی جهانی به سرکردگی آمریکا و به کمک بازوی ناتو: به نظر ما این ها را تنها به دو دسته کلی می توان تقسیم کرد: الف. کسانی که در مقیاس جهانی دید سیاسی ندارند و مسائل را مقطعی و لحظه ای می بینند و با تاریخ دیالکتیکی مسایل سیاسی-اجتماعی آشنا نیستند. این ها لاجرم در دام تبلیغات یک جانبه ی مدیای عمومی که هدفش تحریف حقایق و بیان پارهای از حقایق و پارهای دروغ پراکنی به نفع کشورهای امپریالیستی غربی است، می افتند. تبلیغات امپریالیستی که متناسب با فرهنگ و موقعیت سیاسی کشورهای مختلف جهان مهندسی می شود، عموماً بر روی حس نژادپرستی، حس ناسیونالیستی و کلاً حس شوونیستی نیمه بیدار در فرهنگ بورژوازی غربی انگشت می گذارد و خون اینگونه مردم ناآگاه را به جوش آورده و سپس این ها، همان هایی هستند که پدرانشان مثلاً تحت شعار «دفاع از کشور خود» به ویتنام رفتند و با کشتار خود، جوی خون راه انداختند، ولی هرگز از خود نپرسیدند، چه کسی به ما حمله کرده که ما نیاز به «دفاع از کشور خود» داریم؛ یا آنانی که فریب شعارهای کاذب «مبارزه با تروریزم» و «برچیدن سلاح های هسته ای صدام» را خورده و به عراق حمله کردند و با تانک های نظامی خود از روی بدن سربازان عراقی زنده در کناره های خلیج فارس گذشتند. البته برای حفظ حقیقت باید اضافه کرد که شماری این سربازان به اصطلاح قهرمان پس از روبرو شدن با حقایق در کشوری که به آن حمله کرده بودند، دچار شک و تردید نسبت به باورهای خود گشتند و تعداد قابل ملاحظه ای آسیب های روحی دائمی دیدند؛ ب. کسانی که واقعاً سیاسی هستند و منافعشان در این جنگ ها است. این ها از گزارشگران وابسته و مزدور اروپا و آمریکا گرفته تا سهامداران صنایع نظامی این کشورها در اقشار مختلف بورژوازی و خرده بورژوای مرفه پراکنده اند. برای اقشار بورژوایی که از این کشتارها بهره می برند، تنها منافع و انباشت ثروت مهم است. این ها در جامعه ی بشری زندگی نمی کنند، بلکه در لایه ای جداگانه بسر می برند و در نتیجه هرگز حضور عینی برای دیدن نقش خود در جوامع بشری ندارند. نمونه ی این ها ایلان ماسک است که بدون رودرباسی خطاب به رئیس جمهوری ونزوئلا اعلام کرد که «ما هر جای دنیا که دلمان بخواهد کودتا می کنیم!» قشر کارگزار این ها هم که حکومت های وقت باشند، باز هم برای منافع شخصی و طبقاتی خود از هیچ اقدام جنایتکارانه ای دریغ ندارند؛ این ها در واقع انتصاب شده اند تا مطالبات سرمایه ی مالی جهانی را بنا به اقتضای خود، برآورده کرده و همه چیز را با توجیه حل کنند. نمونه ی این ها هم اکنون، بایدن رئیس جمهوری کنونی آمریکا است که هر روز با اقدامات و سخنرانی های خود، به ادامه و گسترش جنگ دست می زند و با افتخار از فرستادن سلاح های نظامی بیش تر و بیش تر به اوکراین خبر می دهد و همان طوری که گفته شد، با تحریک حس شووینستی مردم ناآگاه، کار خود را توجیه می کند. نمونه بسیار خوب این، ویدئویی است که پس از مرگ اخیر مادلین آلبرایت وزیر امور خارجه آمریکا زمان بیل کلینتون بیرون آمد که نشان می دهد در برنامه 60 دقیقه از آلبرایت سئوال می شود که «آیا این تحریم های عظیم علیه عراق ارزش این را داشت که نیم میلیون کودک عراقی کشته شوند؟» مادلین آلبرایت لحظه ای مکث می کند و بعد می گوید «الان که فکرش را می کنم، بله، ارزشش را داشت.» در آخر قشر خرده بورژوازی مرفه است که ته مانده ی سفره ی بورژوازی را لیس می زند. بدترین این ها گزارشگران خودفروخته اند که ریاکارانه حقیقت را با کذب به نفع طبقه ی سرمایه دار حاکم درمی آمیزند و به خوردِ اقشار خرده بورژوای متوسط و پایین می دهند و این اقشار هم این تبلیغات را عیناً جذب کرده و در جامعه صادقانه و با قاطعیت پخش می کنند. نمونه ی این دسته از تبلیغات این است که اگر تو با آمریکا نباشی پس با پوتین هستی! یعنی ایستادن در برابر امپریالیزم غرب در جنگ اوکراین به معنای تأیید پوتین و دفاع از حمله روسیه به اوکراین است. این البته دروغی بیش نیست. درست مانند زمان جنگ عراق که هر کس با حمله به عراق مخالفت می کرد، برچسب «تروریست» می خورد.

2- در باره ی مدافعان پوتین و روسیه امروز: به جرئت می توان گفت که امروز در سطح بین المللی تنها کسانی از حمله ی پوتین به اوکراین حمایت می کنند که گرایشات استالینیستی و مائوئیستی دارند و روسیه (و چین) را هنوز به اصطلاح سوسیالیستی می بینند و حتی پوتین را «رفیق» می خوانند و در انتظار اتحاد کشورهای سوسیالیستی مانند زمان استالین هستند. ما به این ها فقط این را می توانیم بگوییم که آینده همه چیز را روشن می کند، اما درس نگرفتن از اشتباهات گذشته همیشه باعث تکرار همان اشتباهات می شود. فراموش کردن اینکه چطور اولیگارشی بلوک شرق بعد از جنگ جهانی دوم، سرمایه های ملی کشورهای خود را به یغما برده و مردم جنگزده را به فلاکت کشید و در آرزوی پیوستن به بورژوازی غرب، هر گونه خیانتی را به مردم خود کرد، باعث می شود که امروز پوتین و دارودسته اش را حمایت کنیم و در انتظار این باشیم که با کمک چین (که خود کشور سرمایه داری است) بلوک به اصطلاح سوسیالیستی تشکیل داده و در دفاع از طبقه ی تحت ستم در سطح جهانی، در مقابل امپریالیزم غرب بایستد.

3- به هر حال موضع سومی هم هست. یعنی این موضع هم هست که نه از سرمایه ی مالی جهانی دفاع می کند و نه از اولیگارشی روسیه. برای این موضع، ماهیت سرمایه ی مالی جهانی و نقش مستقیم صندوق بین المللی پول در اوکراین و تمایل صنایع نظامی آمریکا و اروپا به فروش اسلحه و در نتیجه ایجاد جنگ های مختلف در مناطق مختلف جهان پنهان نیست. همه می دانند که آمریکا در حال حاضر مشغول حمله ی نظامی در اطراف جهان است. نمونه ی اخیر آن، انداختن بمب بر روی مردم سومالی است. منتها در هیچ گزارشی مدیای عمومی در این باره چیزی شنیده نمی شود. همین طور در مورد کودتاهای مکرر آمریکا در کشورهای مختلف جهان. نمونه آن کشورهای آمریکای جنوبی است که به این دلیل دائماً در تلاطم سیاسی هستند و به خاطر دخالت های ایالات متحده روی آرامش به خود نمی بینند.

جا دارد در اینجا به این نکته هم اشاره شود که همان طوری که در مقاله هم آمد، روسیه بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، قصد نزدیک شدن به غرب را داشت و درخواست پیوستن به ناتو را داد، اما آمریکا نپذیرفت. دلیل این امر، امروز کاملاً روشن است: سرمایه ی مالی جهانی که بخش قابل ملاحظه ی آن سهامداران صنایع جنگی هستند، تنها زمانی می توانند سلاح های جدید بسازند و بفروشند که جنگ در کار باشد. اگر همه متحد غرب باشند، دیگر چطور می شود دشمن تولید کرد تا این همه سلاح های جنگی را به سود تبدیل نمود؟! از اینرو سرمایه ی مالی جهانی که دستش از آستین آمریکا بیرون می آید، نیاز به ایجاد دشمن و در نتیجه نیاز به ناتو، پنتاگون و سازمان سیا و... دارد. فراموش نکنیم که وقتی سرمایه ی مالی جهانی، پدیدهای به نام تروریزم را تئوریزه کرد، سران حاکم وقت در آمریکا از شادی در پوست نمی گنجیدند. تروریزم پدیده ی معجونی بود که به هر کس یا هر کشوری که سیاست ایجاب می کرد، می شد نسبت دهی. تا امروز با توجه به تمام مدارک و اسنادی که بیرون آمده، دیگر شکی نیست که عدهای از تروریست های عربستان در جریان 11 سپتامبر در نیویورک دست داشتند، اما از آنجایی که سیاست ایجاب می کند، تا کنون عربستان نه تنها تنبیه نشده و غرامتی برای این عمل نپرداخته که حتی یکی از پایگاه های محکم آمریکا در خاورمیانه است. اما تحت عنوان تروریست، برای نمونه، ترامپ رئیس جمهور سابق آمریکا تقریباً تمام کشورهای اسلامی را در لیست ممنوعه برای سفر به آمریکا قرار داد و این عمل تأثیر خود را بر روی کشورهای اروپایی هم گذاشت. حاصل دشمن سازی با روسیه بعد از فروپاشی شوروی همین جنگ اوکراین است که آمریکا مصمم به گسترش آن است. از یک طرف مدیای عمومی امپریالیستی برای مردم اوکراین زانوی غم بغل گرفته اند، از طرف دیگر بایدن مصمم در فرستادن هر چه بیش تر سلاح به اوکراین است. این ریاکاری تنها به نفع سرمایه ی مالی جهانی و به ویژه سهامداران صنایع نظامی تمام می شود. و پوتین متوجه این نقشه ی آمریکا برای محاصره کردن روسیه توسط ناتو شده بود که به اوکراین حمله کرد.

و نیزبرای موضع سوم، ماهیت نظام سرمایه داری غرب و اولیگارشی فاسد روسیه و ماهیت سرمایه داری چین با کنترل حزبی در رأس امور، پوشیده نیست. موقعیت اقتصادی چین امروز در سطح بین المللی، موقعیت یک کشور سرمایه داری در حال شکوفایی است. منتها این شکوفایی نامحدود نیست و بزودی چین هم مانند آمریکا به بن بستِ بحران ساختاری برخورد خواهد کرد و همان به سرش خواهد آمد که امروز به سر آمریکا آمده است. اتحاد روسیه و چین صرفاً اقتصادی و نظامی است. این دو با هم قطب جدیدی از امپریالیزم را شکل می دهند، ولی این اتحاد به معنای اتحاد میان طبقه ی کارگر روسیه با طبقه ی کارگر چین نیست؛ این اتحاد بلوک سوسیالیستی تازهای ایجاد نمی کند. حتی به پایداری این اتحاد در آینده نمی شود اعتماد کرد. اگر با اتحاد این دو کشور و همکاری کشورهای منطقه اروپای شرقی و آسیا، هژمونی آمریکا فرو بریزد، این بدان معناست که یا سرمایه ی مالی جهانی باید این دو کشور را به درون خود پذیرفته و هژمونی اتحاد آن ها را قبول کند و یا سرمایه داری در سطح جهان دوقطبی یا چند قطبی می شود (چند قطبی به این معنا که اروپا هم با فرو ریختن هژمونی آمریکا، به قطب تازهای تبدیل شود). این حالت نه تنها روند صلح را دامن نمی زند، بلکه در فرآیند خود، شرایطی شبیه زمان جنگ اول یا دوم جهانی را بوجود می آورد.

در چنین صورتی، ضروری است که در حال حاضر بدون دفاع از حمله ی پوتین در اوکراین، به نقشه ی سرمایه جهانی توجه کرد و هشیار بود که این جنگ می تواند به نابودی بخش بزرگی از جهان منتهی شود و از اینرو، ضروری است که طبقه ی کارگر جهانی با کسب حمایت از خرده بورژوازی فقیر به مبارزهای متحدانه علیه جنگ به طور کلی و اهداف خودکامانه ی سرمایه ی مالی جهانی بلند شود و تا دیر نشده حقایق سیاست های حاکم بورژوازی را بر همه فاش نماید و خواهان مبارزهای طبقاتی گردد... قطبی شود در مقابل بورژوازی شرق و غرب.

 

موضع اقشار زحمتکش و تحت ستم اوکراین چه می تواند باشد

از موضع سوم، جنگ در اوکراین از سال 2014 که آمریکا در اوکراین کودتا کرد، تا کنون ادامه داشته. همان طوری که مقاله هم یادآوری می کند، پس از کودتای 2014، جنگ بین دو منطقه خودمختار در شرق اوکراین و فاشیست های حاکم شروع شد و باز همان طوری که در مقاله هم هست، بیش 15000 نفر تا پیش از حمله ی پوتین به آن کشور کشته شده بودند. حمله ی پوتین به اوکراین نتیجه ی کودتای 2014 و عملکرد فاشیست ها در اوکراین است. این بدان معنا نیست که پس روسیه کار خوبی کرد که به اوکراین حمله کرد، ولی طبقه ی حاکم بر روسیه که خود از سرمایه داران آن کشور هستند، موقعیت خود را در مقابل ناتو در خطر دیدند و نتیجه اش حمله به اوکراین شد. اگر بخواهیم در مقام مقایسه بر بیاییم، شاید به نوعی بتوان این جنگ را با جنگ دوم جهانی مقایسه کنیم، به این صورت که مثلاً آمریکا برای دفاع از منافع خود و همپیمانانش، به جنگ با ارتش نازی پرداخت. روسیه هم از ترس نزدیک شدن ناتو و پیش بینی حمله از سوی ناتو، با فاشیست های اوکراینی که از طرف صندوق بین المللی پول حمایت می شوند، وارد جنگ شد. لذا باید به خاطر سپرد که این جنگ بین روسیه و اوکراین نیست، بلکه بین روسیه و آمریکا است. همان طوری هم که در مقاله آمده این جنگ حتی پیش از سال 2013 طراحی شده بود و فاشیست های اوکراینی مستقیماً توسط ناتو تعلیم نظامی دیده اند.

اما موضع مردم عادی و اقشار کارگری و فقیر اوکراین در این حال چه می تواند باشد؟ تمام اقشار تحت ستم اوکراین از سال 2014 دیده اند که فاشیست ها چه نیروی خطرناک و مخربی هستند. آن ها در کشتن، سوزاندن، اعدام کردن و... مخالفان خود هیچ دریغی ندارند. اگر چه در تبلیغات مدیای امپریالیستی، مرتب بر این تأکید می شود که اوکراینی ها خواهان پیوستن به ناتو هستند، اما حقیقت امر، غیر از این است. بخشی از اوکراینی ها در پاییز 2013 خواهان پیوستن به اتحادیه اروپا بودند. این قشر، عمدتاً سرمایه دارها و قشر مرفه خرده بورژوا بودند. بخشی که خواهان پیوستن به ناتو بود و در فوریه ی 2014 کودتا کرد، از غرب اوکراین بودند؛ اینها بازماندگان همان هایی بودند که در حمله ی نازی ها به اوکراین به استقبال نازی ها رفتند و به ارتش هیتلر پیوستند. این ها همیشه خواهان جدایی از بلوک شرق و روسیه بودند. بخش میانه و شرق اوکراین که در گذشته تمایل بیش تری به اتحاد با روسیه داشته اند و کریمه که اکثراً روسی الاصل هستند، صرفاً خواهان استقلال و زندگی انسانی و آبرومندانه هستند و پیش از سال 2014 از شدت تورم و فقر رنج می بردند.

نکته در اینجااست که اقشار تحت ستم اوکراین باید بدانند که نه اتحادیه اروپا، نه ناتو و نه آمریکا به نفع آن ها اقدام خواهند کرد و نه روسیه. سرمایه داری در این برهه از حیات خود به جایی رسیده که برای ادامه سیستم، توان برآورده کردن مطالبات اقشار تحت ستم را ندارد. این تنها در مورد سرمایه ی مالی جهانی و غرب صدق نمی کند، بلکه در مورد روسیه و چین هم صدق می کند. روسیه و چین برای رقابت با غرب نمی توانند، همزمان مطالبات اقشار کارگری را برآورده کنند. لذا نه جنگ روسیه در اوکراین به نفع آن ها است و نه آتش جنگ برافروختن آمریکا در آن کشور. در واقع، سرمایه ی مالی جهانی به سرکردگی آمریکا دارد از اوکراین به عنوان زمین شطرنج خود استفاده می کند، همان طوری که در مقاله هم می خوانیم که یکی از شرکت کنندگان در جشنِ شروع جنگ اوکراین در پنتاگون به گزارشگر حاضر گفته بود، جنگ برای سرمایه ی مالی جهانی مثل بازی شطرنج است. در این بازی شطرنج اولیگارشی روسیه احساس می کند که دارد از همه طرف محاصره می شود. در حالی که این بازی شطرنج نه تنها به نفع مردم تحت ستم اوکراین نیست، بلکه به نفع مردم تحت ستم روسیه و آمریکا و حتی اروپا هم نیست. در آخرین حرفی که بایدن خطاب به مردم آمریکا زد، قبل از اینکه به اروپا سفر کند، گفت که «تحریم های علیه روسیه تنها به مردم روسیه صدمه نمی زد، بلکه به مردم اروپا و آمریکا هم لطمه می زد. بحران اقتصادی بالا می رود.» و طبیعتاً هر چه مردم عادی این کشورها فقیرتر باشند، زودتر آسیب می بینند. در سفر کنونی به اروپا در لهستان، بایدن گفته است که «پوتین باید برود!» این یعنی، فعلاً اولِ جنگ است. و هیچ یک از طبقه ی حاکم این کشورها خود را در برابر مردم گرسنه و آواره ی اوکراین و مردم کشورهای خود که از شدت فقر، از بین می روند، مسئول نمی بینند. آنچه هم که در مدیای عمومی به شکل انساندوستانه نسبت به اوکراینی های جنگزده عنوان می شود، فقط برای شست و شوی مغزی عوام است تا اذهان را آماده جنگ بزرگ تری و این بار مستقیم با روسیه کنند.

29 مارس 2022

9 فروردین 1401

 

منبع:https://www.youtube.com/watch?v=YTLQ3v6GmI8