احزاب چپ آلمان

وضعیت احزاب چپ آلمان و موقعیت آن ها در تلاطم های سیاسی امپریالیزم و سرمایه ی مالی جهانی

جمعی از گرایش سوسیالیزم انقلابی

 

از زمان شروع جنگ اوکراین و ملاحظه ی مواضع گروه ها و احزاب «چپ» ایرانی و اروپایی از احزاب استالینیست گرفته تا تروتسکیست نماها(کسان یا تشکیلاتی که در حرف تروتسکیست و در عمل استالنیست می باشند)، ما شاهد گیجی و سردرگمی اکثر این احزاب در درک دلایل شروع این جنگ بوده ایم. اکنون هم که این جنگ (همانطور که ما پیش بینی کرده بودیم) تبدیل به یک جنگ فرسایشی شده است و ما ناظر عواقب سنگین اقتصادی آن در حال حاضر و در آینده ای نزدیک در اروپا هستیم، باز هم نمی توانیم درک بورژوایی اغلب این جریانات را در موقعیت کنونی سرمایه ی مالی جهانی که فعلا دستش از آستین آمریکا بیرون می آید نادیده بگیریم.

در اینجا نور را باید بر روی سیاست های احزاب چپ آلمان بیاندازیم، زیرا طرف مورد نظر ما جریانات چپ هستند. بزرگ ترین حزب چپ آلمان به Die Linke موسوم که در سال 2007 از ادغام دو جریان «حزب سوسیالیزم دموکراتیک» (PDS) و جریان «کار و عدالت اجتماعی» شکل گرفت. Die Linke حزب بزرگ و بی در و پیکری است که در آن تقریباً تمام جریانات چپ آلمان از هر گرایشی جمع هستند؛ استالینیست ها، سوسیال دموکرات ها، تروتسکیست نماها. خط سیاسی رهبری بر این حزب، که ادعا می کند مارکسیست-لنینیست می باشد در حقیقت استالینیستی است.

البته بدور از واقعیت نیست اگر باور داشته باشیم که درون این تشکیلات عناصر انقلابی هم هستند که برای فعالیت انقلابی به این حزب پیوسته اند، اما دقیقاً به دلیل بوروکراسی حاکم بر خط رهبری یا مجبور به ترک این تشکیلات می شوند و یا باید سکوت کرده و از سیاست های غالب پیروی کنند. زیرا در صورت باقی ماندن و مبارزه کردن، طبیعتاً منزوی شده و با وجود عناصر جاسوس بورژوازی درون این تشکیلات می توانند جان خود را به خطر بیاندازند.

با رجوع به سایت Die Linke به آسانی می توان دید که سیاست این تشکیلات بسیار شبیه به سیاست حزب کمونیست آمریکا است. به این معنا که این جریان در آلمان وقت، انرژی و سرمایه ی خود را صرفاً وقف دامن زدن به بحث های روزمره و مطالبات مطرح در مدیای بورژوازی می کند و اساساً نقشی در ونگاردی (پیشرویی) و سازماندهی طبقه ی کارگر آلمان ندارد. دلیل این امر هم بر همگان روشن است: این تشکیلات با پایه و اساس استالینیستی و با اتحاد با سوسیال دموکراسی اساساً اعتقادی به مبارزه ی طبقاتی ندارد و خواهان برچیده شدن نظام سرمایه داری از طریق انقلاب سوسیالیستی و گرفتن حاکمیت بدست طبقه ی کارگر نیست. در نتیجه، تمام نیروی خود را مستقیماً صرف حمایت از بورژوازی و تبلیغ برای سیاست های قشر حاکم آلمان می کند. البته در این راستا، زبانی که بکار برده می شود، مسخ کننده و به اصطلاح انتقادی است، اما در نهایت تنها برای سرگرم کردن افکار عمومی اقشار تحت ستم است که از وضعیت موجود، ناراضی هستند.

برای نمونه آنچه در Die Linke از نظر موضع چپ در برابر جنگی که آمریکا و کشورهای ناتو به روسیه و اوکراین تحمیل کردند، همان موضع احزاب چپ اروپا بوده است که از طرفداری از پوتین گرفته تا افتادن در دام پروپاگاندای کشورهای امپریالیستی در رابطه با «حق دفاع از خود» اوکراین.

Die Linke در کنگره ی اخیر خود، قطعنامه ای علیه خصومت و یورش روسیه نسبت به اوکراین صادر کرد که در آن هیچ اشاره ای به ماهیت این جنگ و نقش سیاست کنونی سرمایه ی مالی جهانی که بدست کشورهای ناتو به وسیله ی هژمونی ایالات متحده انجام گرفته نشده است.

به عقیده ی ما محکوم کردن روسیه در ذات خود کار درستی است، زیرا جریانات چپ انقلابی هرگز از جنگ های بورژوایی حمایت نمی کنند و از آنجایی که پوتین و سران حاکم در روسیه چیزی جز بورژواهایی از قشر الیگارشی روسیه نیستند، لذا ما نمی توانیم از آن ها حمایت کنیم.

همزمان ما نمی توانیم از فاشیست ها و نازیست هایی که پس از کودتای آمریکایی سال 2014 در حکومت اوکراین دخالت داشته و کوشیده اند تا سیاست های سرمایه ی مالی جهانی را از طریق فشار در به عضویت در آوردن علنی اوکراین در ناتو و سپس در اتحادیه اروپا پیاده کنند، چشم بپوشیم؛ ما نمی توانیم فراموش کنیم که کشورهای امپریالیستی با مطرح کردن عضویت اوکراین در ناتو از طریق فاشیست های اوکراینی که خود را از نژادی برتر از مردم روس می بینند، به تحریک روسیه برای دفاع از مرزهای خود پرداختند؛ از همه مهم تر اینکه ما نمی توانیم فراموش کنیم که همین فاشیست ها از سال 2014 تا حمله روسیه، هزاران روسی الاصل اوکراینی در منطقه شرقی اوکراین بمباران کرده و کشتند، اما مدیای امپریالیستی که هیچ، این جریانات چپ اروپا چشم خود را بسته و روی برگردانند تا مجبور به موضعگیری نشوند. جنگ در اوکراین با حمله ی روسیه به آن کشور آغاز نگردید، بلکه از زمان کودتای آمریکایی سال 2014 تا کنون ادامه داشته است. روسیه صرفاً زمانی که مرزهای مشترک خود را با اوکراین در خطر دید، تصمیم به حمله گرفت. ما اگر چپ های صادقی باشیم و چپ سرمایه نباشیم باید کل جریان را ببینیم و بتوانیم دست سرمایه ی مالی را پیشاپیش بخوانیم. نه اینکه دنباله روی مواضع بورژوازی روسیه یا سرمایه ی مالی جهانی باشیم!

برای نمونه در سایت Die Linke هیچ موضعی از این تشکیلات در رابطه با گفتگوی رد و بدل شده بین روسیه و اوکراین در ماه آوریل گذشته دیده نمی شود. گفتگویی که با دخالت آمریکا ادامه پیدا نکرد و وزیر امور خارجه ایالات متحده اعلام کرد که جنگ فقط باید به جلو رفت. یعنی صلح بی صلح این جنگ باید تبدیل به یک جنگ فرسایشی دیگر گردد، تا اوکراین هم مثل سوریه، لیبی، عراق، افغانستان به کل نابود گردد. این خود به تنهایی باید زنگ خطری برای جریانات چپ باشد، زیرا این بدان معنا است که سرمایه ی مالی جهانی به دنبال نابودی طبقه ی کارگر اوکراین است. از کودتای 2014 تا کنون فاشیست های حاکم بر اوکراین در حال شناسایی، دستگیری یا کشتن نیروهای مبارز طبقه ی کارگر اوکراین بوده اند. اطلاع رسانی و موضع در باره ی این گونه جنایات در سایت های این چپ ها جایی ندارد. در حالی که شعار امپریالیزم مبنی بر «حق دفاع از خود» را درسته می بلعند. نمی شود باور کرد که رهبری این گونه جریانات چپ به این امر واقف نیست که شعارهای کشورهای ناتو در رابطه با به اصطلاح دلسوزی برای مردم اوکراین، تنها شعاری گمراه کننده است، زیرا اگر کشورهای ناتو دلشان برای مردم اوکراین می سوخت، اولاً جنگ را دامن نمی زدند و دوماً کوشش در ایجاد صلح می کردند نه تحریک به ادامه ی جنگ! پس این دلسوزی صرفاً یک عوامفریبی برای ادامه ی جنگ و نابود کردن اقتصاد، فرهنگ و حیات ملت اوکراین است.

یکی از دلایلی که اذهان عمومی اروپا توسط پروپاگاندای امپریالیستی شست و شوی مغزی شده، دقیقاً سیاست های همین جریانات چپ است. لذا این سئوال پیش می آید که چرا این احزاب از نام «چپ» استفاده می کنند و با سیاست های خود خاک به  چشم طبقه ی کارگر اروپا می پاشند؟

به عقیده ما این گونه احزاب چپ بهترین ابزار تحمیق و سرکوب نیروهای مبارز طبقه ی کارگر هستند. آن ها به یدک کشیدن نام های به اصطلاح چپی و مطرح کردن مسائلی مثل تئوری های اقتصادی در خلاء و بی ارتباط با مسائل سیاسی و مبارزات طبقاتی، طبقه ی کارگر را از نظر تئوری انقلابی تخلیه کرده و سپس خط بورژوازی را جا می اندازند. هیچ حکومت یا جریان بورژوایی نمی تواند به این سادگی سیاست های خود را در میان اقشار تحت ستم طبقه ی کارگر جا بیاندازد. پاداش این گونه تشکیلات چپی ضدانقلابی، موقعیت های سیاسی-اجتماعی برای رهبران آن ها است؛ کسب نام، شهرت و موقعیت اجتماعی از این آسان تر وجود ندارد.

از طرف دیگر، چون این جریانات به این ترتیب سرسپردگی خود را به بورژوازی ثابت می کنند، همزمان بهترین اهرم برای سرکوب مبارزات کارگری با استفاده از پایه های توده ای خود هستند. لذا در مقاطع خاص بورژوازی از آن ها برای تحمیل امیال فاشیستی خود هم می تواند استفاده کند. کسان یا تشکیلات هایی که در حکومت های سرمایه داری شرکت می کنند، نمی توانند نه مارکسیست، نه لنینیست و نه تروتسکیست باشند. این افراد و تشکیلات ها کوچک ترین اعتقادی به انقلاب سوسیالیستی و هیچگونه اعتقادی به برنامه ی رادیکال انقلابی ندارند، یعنی فاقد یک استراتژی انقلابی اند.

همانطوری که در طول همین چند ماه در جنگ اوکراین دیده شده، گرانی عمدی وحشتناکی در اروپا و آمریکا به راه انداخته شده است، کشورهای امپریالیستی در پروپاگاندای دائمی خود، برای گمراه کردن توده های مردم فقیر و کم درآمد این کشورها، به اصطلاح تقصیر را تنها متوجه روسیه نموده اند. در حالی که در طول سه ماه اول سال 2022، شرکت های نفتی به تنهائی میلیاردها دلار ورای انتظار خود، سود برده اند. برای نمونه شرکت نفتی BP 5/3 میلیارد دلار سود برده است. این گرانی ساختگی زمینه را برای رشد فاشیزم در کل اروپا و آمریکا آماده می کند.

مثلاً ریاست اداره ی پلیس امنیت داخلی آلمان (Hans Georg Maassen) به مدت ده سال به عهده ی یک فاشیست بود که نهایتاً با لو رفتن اش به عنوان یک فاشیست از حزب دموکرات مسیحی به رهبری آنگلا مرکل، بالاجبار از کار(ریاست اداره ی پلیس امنیت داخلی آلمان) برکنار شد[1]. ولی هنوز در حزب دموکرات مسیحی سر کار است و وقتی گندش در آمد این شخص را از مقامش برداشتند و موضوع به طور کلی فیصله پیدا کرد. این در حالی بود که همواره افراد فاشیست دیگری را که او در طی این ده سال به خدمت گماشته بود به جای گذاشتند و کل جریان به فراموشی سپرده شد، همزمان در کشورهای دیگر جهان، آمریکا با براه انداختن جنگ، مشغول تدارک فاشیزم است. نمونه ی اخیر آن اکنون در کشورهای آفریقائی در جریان است.

علاوه بر همه ی این ها، این جنگ ها به دلیل کشتار زیاد از مردم به کم شدن جمعیت در سطح جهانی خواهد انجامید و این نیز بخشی از برنامه ی نابودی انسان ها در برنامه ی سرمایه ی مالی جهانی(امپریالیزم) مدت هاست که بوده است.[2]

لذا تحلیل دیگری نمی توان داشت، جز اینکه سرمایه ی مالی چون هیولایی بر حیات انسان های بیگناه جهان سایه افکنده است و این طور که از ظواهر امر برمی آید، قصد دارد تا نابودی کامل پیش رود.

علاوه بر این، در این مقطع از دوران سرمایه داری که می بینیم کشورهای امپریالیستی به هر دسیسه ای برای ایجاد جنگ و نابودی در سطح جهان رویگران نیستند، نیروهای فعال مبارز و انقلابی باید از این گونه جریانات چپ خود را بر حذر دارند و فعالیت خود را تا حد ممکن مخفی انجام دهند، زیرا این جریانات چپ اروپا هم مثل حزب توده در زمان انقلاب 57 عمل می کنند و از هیچ خیانتی نسبت به انقلابیون رویگردان نیستند.

با توجه به قیام خودجوش مردم تحت ستم ایران، در مدیای امپریالیستی ملاحظه می کنیم که کشورهای امپریالیستی به اصطلاح جمهوری اسلامی را محکوم کرده و در پشتیبانی از مبارزات زنان ایران موضع می گیرند. از اینرو، جالب است ببینیم که این احزاب به اصطلاح چپ که تا کنون از جمهوری اسلامی به عنوان یک دولت انقلابی نام می بردند، چگونه مانند آب خوردن موضع عوض می کنند.

 

جمعی از گرایش سوسیالیزم انقلابی ایران

14 اکتبر 2022

22 مهر 1401


 

[1]-https://de.wikipedia.org/wiki/Hans-Georg_Maa%C3%9Fen?fbclid=IwAR3X6Zag3PoKRrNJuqrNueV5NVCttW3sFBgrvgn0S0wyyVYscRp-9iA0sD4

[2]  نقش مخرب سازمان ملل -  http://www.nashr.de/musik/sazemanMelal.mp4