ابعاد مخفی فرهنگ بوروکراتیک جامعه سرمایه داری و غرق شدن خرده بورژوازی در آن

 

پدیده از خودبیگانی انسان ها در جامعه ی سرمایه داری به نحوی اقشار وسیعی از طبقات جامعه را در خود غرق نموده که جای را برای انواع و اقسام فجایع باز کرده است. فجایعی که انسان آگاه، یعنی انسانی که خود را از منجلاب این از خودبیگانی بیرون کشیده و در نتیجه از کنار مسائل به راحتی نگذشته، اغلب سعی دارد تا با هر مشکل و مانعی از دیدی ورای نگاه متداول در جامعه ی سرمایه داری نگریسته و غیرمغرضانه و با رعایت دموکراسی کارگری و حفظ منزلت انسانی برخورد نماید، نمی تواند اهمیت آن ها را ندیده بگیرد.

فرهنگ جامعه سرمایه داری بر مبنای نیاز سازمان اجتماعی آن شکل گرفته است. سازمان اجتماعی در جامعه سرمایه داری که متکی به اصل مالکیت خصوصی است، نوع تولید و توزیع نیازهای جامعه را بر پایه ی میزان سود سرمایه تعیین می کند. به عبارت دیگر، تولید در جامعه ی سرمایه داری در ذات خود نه برای نیاز افراد جامعه که برای فروش کالای تولید شده و میزان سودآوری آن، تعیین می گردد. البته برای مثال، شرکت های داروسازی بزرگ، دارو را برای بهبود بیماران و نجات آنان از مرگ و... می سازند. اما همین داروهای نجات بخش اگر به نحوی به بازار فروش عرضه نگردد که برای سرمایه گذاران در تولید سودآور باشد، آنگاه همین داروها از مردمی که به آن نیاز دارند، دریغ می گردد. همان طوری که در اغلب کشورهای جهان از آمریکا گرفته تا ایران، اگر پول نداشته باشی دارو در دسترس نداشته و درمان هم نمی شوی.

این خصلت سودجویی نظام سرمایه داری و این که منافع را بر انسان و انسانیت نه تنها مهم تر می شمرد که به خاطر آن حاضر است جان انسان های دیگر را بگیرد -مثل ایجاد جنگ به خاطر منافع مادی شرکت های بزرگ و بانک های بین المللی- در درازمدت نه تنها جامعه سرمایه دار را از جامعه ی کارگری جدا کرده و هر یک در دنیایی مجزا زندگی می کنند که حتی بین افراد جامعه ی کارگری که تعلقات مادی به جامعه ی سرمایه داری ندارند هم جدایی و از خود بیگانگی می پروراند. این نوع از رشد و پرورش است که فرهنگ از خود بیگانگی را که ریشه تمام ستم ها، خشنونت ها، جنایت ها، خودخواهی ها و دشمنی ها است، در میان تمام اقشار جامعه پخش و متداول می سازد.

در روند این رشد فرهنگی، آنچه که کمک به قبولاند این فرهنگ ستمگر به طبقه ی کارگر و اقشار زحمتکش کرده، پدیده ی بوروکراسی حاکم بر جامعه است. در تمام جوامع سرمایه داری، قدرتمند کسی است که ثروتمند است. هر چه بیش تر ثروت داشته باشی، قدرت سیاسی/اجتماعی بیش تری داری و هر چه قدرت سیاسی/اجتماعی بیش تری داشته باشی طبیعتاً معیارهای حافظ منافع و موقعیت خود را در مقابل مخالفان بهتر می توانی حفظ نمایی. وجود حکومت و دستگاه های اداری و اطلاعاتی و پلیسی آن دقیقاً به همین منظور از طرف «قدرتمندان» (صاحبان ثروت) شکل گرفته است، تا به هر وسیله ی ممکن مخالفان را سرکوب کرده و صدای آنان را در گلو خفه کنند. طبقه ثروتمند حاکم که صاحب تمام ابزار تولید و امکان موجود در جامعه است، برای تحمیل حاکمیت خود، اخلاق خود را نیز بر جامعه حاکم می کند و آن، اخلاق بوروکراتیک و فرصت طلبانه رئیس و مرئوسی (ارباب رعیتی) است؛ اخلاقی که در آن انسان می آموزد که هرگز سئوال، مخالفت یا انتقاد ننموده و نهایتاً از حق خود دفاع نکند. اخلاق و رفتار بوروکراتیک در جامعه ی سرمایه داری، به ویژه جامعه ی سرمایه داری عقب افتاده بسیار قوی است و اطاعت بی چون و چرا را از ابتدا در خانواده به کودک می آموزد. این خصلت، بعدها تدریجاً در جامعه در تمام زمینه ها بین روابط افراد به کار رفته و بخشی از فرهنگ می شود و تقریباً همه به آن عادت می کنند.

اخلاق و رفتار بوروکراتیک در بطن جامعه عموماً در میان اقشار پایینی بورژوازی (ثروتمندان کوچک)، خرده بورژوازی و اقشار پایینی و عقب افتاده ی طبقه ی کارگر که به خرده بورژوازی نزدیک ترند، بیش از همه به چشم می خورد. این اقشار جامعه که کلاً به فرهنگ جامعه ی خرده بورژوازی تعلق دارند، حتی بیش از سرمایه داران بزرگ غرق در اخلاق و روابط بوروکراتیک و فرصت طلبانه بوده و موقعیت اجتماعی خود را بر محور بوروکراسی حاکم در جامعه تعیین می کنند. این که بورژوازی خود به اندازه ی خرده بورژوازی به این بوروکراسی آلوده نیست، نه به این دلیل است که از خرده بورژوازی به اصطلاح بهتر است! نه! این نظام سرمایه داری است که نیاز به پدیده بوروکراسی دارد، بلکه به این دلیل است که در نهایت بورژوازی برای رشد صنایع و لذا منافع خود مجبور است که در مقاطعی واقعیت را بپذیرد و به آن عمل کند. البته در حداقل ممکن و برای حفظ منافع و موقعیت خود. اما خرده بورژوازی که انگل سرمایه داری است، تنها از قِبال روابط بوروکراتیک است که تغذيه شده و احساس داشتن سیادت در جامعه ی سرمایه داری می کند: در برابر رئیس کل، معاون او تنها موقعی احساس وجود و شخصیت می کند که به کارمندی دستور می دهد و یا او را تنبیه می کند. این احساس وجود از احساس داشتن قدرتی است که فکر می کند بر کارمند دارد؛ همان قدرتی که مدیر کل بر او دارد. لذا در این روابط، مفهوم اساسی روابط انسانی بین روابط افراد در جامعه بی معنی شده و جای خود را به روابط کاذب مادی بوروکرات می دهد. از آن جایی که خرده بورژوازی همیشه چشمش به دست خورد و پاش بورژوازی است، اغلب اجیر بورژوازی شده و تن به انجام رذالت هایی می دهد که بورژوازی سعی دارد خود را از آن بدور نگهداشته و تا حد امکان آلوده نگرداند. این گونه عناصر خرده بورژوا برای کسب کمی قدرت در دستگاه بورژوازی به هر کاری هر چند پست تن در می دهند، مانند نیروهای امنیتی و جاسوسی رژیم، شکنجه گران و بازجویان و.... به این ترتیب، منافع این دسته از عناصر خرده بورژوا در دستگاه بورژوازی با منافع طبقه ی بورژوا علیه طبقه ی کارگر گره خورده است.

گستردگی ابعاد اقشار خرده بورژوا و دامنه ی فرهنگ بوروکراتیکی که آن ها از آن بهره می گیرند، در جوامع سرمایه داری عقب افتاده ای مثل ایران بسیار زیاد و تعیین کننده است. اما برای ما، وجود این معضل در میان فعالان سیاسی چپ مهم است، زیرا که نه تنها مشخص کننده ی پایگاه طبقاتی آنان که بارزکننده نوع فرهنگ و اخلاقی است که آنان با خود حمل می کنند؛ فرهنگ و اخلاقی که اغلب در پشت گفتار و کرداری به ظاهر انقلابی و کمونیستی/سوسیالیستی پنهان می کردد.

چپ خرده بورژوا با آگاهی به این که طبقه ی کارگر و پیشروی کارگری مجبور است که متکی به فرهنگ و اخلاق انقلابی بوده و برای پیشبرد مبارزات انقلابی خود علیه بورژوازی (طبقه ی سرمایه دار) و برای رسیدن به جامعه ای کمونیستی که عاری از هر گونه ستم انسان بر انسان و انسان بر محیط زیست است، می باید دارای فرهنگ و اخلاقی متفاوت با فرهنگ و اخلاق بورژوایی بوده و به ارزش هایی بهاء داده و متکی باشد که ضمن رعایت دموکراسی و آزادی و انسانیت، همبستگی گسترده طبقاتی نیز ایجاد می نماید، نسبت به طبقه ی کارگر حرکت کرده و سعی در تظاهر کردن به ارزش های اخلاقی و دموکراسی انقلابی کارگری دارد.

جامعه انقلابی طبقه ی کارگر که در پی انقلاب سوسیالیستی میسر می گردد و نیز مسیر رسیدن به آن، از آن جایی که متکی به منافع مادی افراد نیست، لذا نمی تواند متکی به موازین اخلاقی و روش های معمول در جامعه ی سرمایه داری باشد. پیشروی کارگری و انقلابیون کمونیست/سوسیالیست اگر از ابتدای راه سازماندهی و مسیر انقلاب سوسیالیستی از معیارها و ارزش های اخلاقی جامعه ی سرمایه داری مبرا نباشند و پیشروی کارگری انقلابی به این مسائل اهمیت ندهد، دو دلیل بیش تر نمی تواند داشته باشد: الف- پیشروی کارگری انقلابی به واقعیت معضل بوروکراسی و تأثیر مخرب آن درون تشکیلات خود آگاه نیست، ب- رهبری پیشروی کارگری، خود، پایگاه طبقاتی خرده بورژوایی دارد. به عبارت دیگر، وجود عناصر خرده بورژوا (و روشنفکر) که عموماً در رأس این گونه تشکیلات کارگری قرار می گیرند، دارای چنان قدرتی می شوند که سایر اعضا حق انتقاد و سئوال از آن ها را به خود نمی دهند. این سیادت آن ها مانعی است بر سر راه پیشروی کارگری که به مفهوم بوروکراسی در عمل پی ببرد. لذا معضل بوروکراسی و نیاز به برخورد با آن برای همیشه مسکوت می ماند، به ویژه زمانی که کنترل تشکیلات به دست رهبری خرده بورژوا(ی روشنفکر) باشد.

وجود عناصر خرده بورژوا درون تشکیلات کارگری به ویژه در سطح رهبری، موضوعی عادی و فراوان است. یکی از دلایل آن هم ورود این گونه افراد از پایگاه طبقاتی خرده بورژوایی به درون مبارزات کارگری به عنوان نیروهای مترقی و انقلابی است. محک انقلابی بودن یا تعلقات کارگری و ضد سرمایه داری داشتن آن ها نباید تنها بستگی به مواضع آن ها در حرف یا در نوشتجات باشد، بلکه باید آن ها را در عمل و به ویژه عمل روزمره نگاه کرد؛ می باید دقت داشت که برای آن ها تا چه اندازه استراتژی انقلاب و پیروزی در آن مهم است و آیا آن ها در برابر موقعیت فردی و جاه و مقام سیاسی و اجتماعی خود، پای بر روی اصولی که ادعا می کنند به آن پایبندند می گذارند؟ ادعا کردن کار ساده ای است. افراد باید امتحان خود را در عمل و مواقعی که مسأله به روشن شدن ماهیت طبقاتی و جایگاه سیاسی آن ها ارتباط پیدا می کند، پس بدهند و در این جا است که موضوع سنگین و اغلب غیرقابل تحمل می شود. خرده بورژواهای درون سازمان های کارگری دو حالت بیش تر نمی توانند اختیار کنند: الف) از جایگاه خود در جامعه کاملاً بریده و به ماهیت طبقاتی و انسانی طبقه ی کارگر بپیوندند و یا ب) پشت پرده ی دفاع از اهداف و مبارزات کارگری، خصلت خرده بورژوایی و منفعت جویی فردی خود را حفظ کرده و در نهایت منافع و موقعیت مقطعی خود را نسبت به منافع کلی طبقه ی کارگر در اولویت قرار دهد. مسلماً بخش الف علاوه بر حفظ خود در برابر آلودگی های فرهنگ و جامعه ی سرمایه داری، موظف است که ریاکاری بخش ب را که در نهایت، مبارزات انقلابی کارگران را به خاطر منافع گروهی و کیش شخصیت خود به انحراف می کشد، به طور علنی باز کرده و برای کل طبقه ی کارگر مسائلی را که در گذشته ناگفتنی بوده و روابط بوروکراتیک حاکم بر این سازمان ها اجازه باز کردن و به بحث گذاشتن نمی داده را مشخص کنند و نشان دهند که این سرپوش گذاری برای چه و دقیقاً به نفع کیست. سوکت در این باره، دشمنی مستقیم با پیشروی کارگری انقلابی و عناصر متعهد و کمونیست/سوسیالیست انقلابی درون جنبش کارگری است. در این رابطه این نیروهای انقلابی هستند که از حقیقت نهراسیده و گذشته و حال و آینده اشان همچون آیینه شفاف و منعکس کننده اهداف واقعی و باطنی آن ها است. در حالی که خرده بورژوازی از هرگونه شفافیتی در مورد اهداف خویش می هراسد و هرگز حاضر نیست که در یک گفتگو و مناظره یا بحثی شرکت کند که باعث باز شدن سابقه و اهداف آینده اش می باشد. در این جا است که دقیقاً اسلحه بوروکراتیک اش به فریادش رسیده و بر اساس شرایط و موضوع به کارش می آید و او در استفاده از آن ها نه تنها دریغی نداشته و شرم نمی کند که برعکس به آن می بالد و از این که توانایی استفاده نوعی ابزار سرکوب را دارد خود را در قدرت می یابد و شعف و غرور، تمام وجودش را سیراب می کند. خرده بورژوازی چنان اسیر دام بوروکراسی است که می خواهد همیشه «آقا» (یا خانم) باشد؛ یعنی به اصطلاح سرور و بزرگ دیگران! به همین دلیل، به راحتی مخالفان یا حتی منتقدان خود را (حتی اگر منظور تخریب نداشته باشند) به سرعت با پرخاشگری طرد می کند. به عبارت دیگر، خرده بورژوازی فرصت طلب به طور کلی ظرفیت و منطق آزادی و رعایت دموکراسی را ندارد. از کلمه ی اول به دوم خود، مجبور است طرف مقابل را با تحقیر و توهین، کوچک کرده از میدان بدر کند. اگر کافی نبود البته از استفاده از انواع ابزار سرکوب بورژوازی هم دریغ ندارد- که تعجبی ندارد معلم اش، بورژوازی است و آرزویش بورژوا شدن. وقتی خون جلوی چشم خرده بورژوا را می گیرد، چشم ها را بسته و خشم او طرف مقابل را به هر گونه سرکوبی تهدید می کند. برای خواباندن این آتش، حاضر است به آسانی در دامان بورژوازی پناه گرفته و طرف مخالف یا منتقد خود را به طور فیزیکی و عینی اخراج و يا نابود کند. دنیای بوروکراتیک خرده بورژوایی ابعادش از مغزش تا نوک دماغش است و اگر سعی کنی این دنیا را به سئوال بکشی یا انتقاد کنی یا با آن مخالفت کنی، مانند آن است که دنیا را بر سرش خراب کرده باشی، پس انتظاری جز خشونت و رذالت نباید داشته باشی.

دموکراسی کارگری در دنیای بوروکراتیک خرده بورژوایی هیچ جایی نداشته و حتی با هم، همکاری درازمدت هم نمی توانند بکنند. در دنیای دموکراسی کارگری چشم انداز پیشروی کارگری بسیار بلند است و استراتژی بسیار درازمدت و سازنده ای را دنبال می کند و در نتیجه، نیاز دارد و باید به اشتباهات خود اقرار کرده و آن ها را به نفع پیشبرد اهدافش اصلاح نماید. دنیای انقلابی پیشروی کارگری دائماً در حال شدن است و این حرکت خود تغییراتی را به دنبال دارد که خواه ناخواه نیاز به رشد و شکوفایی را در انسان پرورش می دهد. در دموکراسی انقلابی طبقه ی کارگر هیچ چیز صد درصد نیست و در نتیجه نظرات و عقاید انسان هم نمی تواند صد درصد باشد، زیرا دائم در حال رشد و پیشرفت است. از اینرو در فرهنگ انقلابی طبقه ی کارگر، اشتباه کردن، اقرار به اشتباه و در پی اصلاح آن بر آمدن، روش زندگی است و این، نه تنها به شخصیت انسانی هیچ کس لطمه ای نمی زند، بلکه باعث فروتنی در شخصیت و تواضع در مقابل انتقاد می گردد.

در فرهنگ خرده بورژوازی، در بهترین حالت، این همه درست برعکس است. یک خرده بورژوا فرصت طلب بقدری مغرور و بوروکرات است که هرگز حاضر نیست، به اشتباه یا اشتباهات خود اقرار کند. اقرار به اشتباه در کیش شخصیت او نیست؛ ترجیح می دهد که اشتباهات را زیر فرش پنهان کرده و تظاهر به همیشه حق داشتن و درست گفتن کند، حتی اگر این امر موجب تکرار مکرر همان اشتباهات سابق گردد. در بهترین حالت هم که روشن است: برای رسیدن به اهداف و امیال جاه طلبانه خود، حاضر است علیه نیروهای انقلابی با بورژوازی همدست شده و حتی در سرکوب آنان دخالت مستقیم داشته باشد. دنیای خرده بورژوازی مانند دنیای مذهبی یا سیاه است یا سفید. از اینرو است که تعجبی ندارد اگر اعمال و رفتار و اخلاق برخی شباهت زیادی به مذهبیون و عناصر حاکم بر رژیم جمهوری اسلامی دارد.

تروتسکی در «اخلاق آن ها و اخلاق ما» می گوید:

«بنابراین توضيح لنين ناشی از اين امر است كه بوروكراسی رفورميست كه كارگران را به سرمايه تسليم می دارد، به انقلابيون حمله می كند، آنان را مورد تعقيب قرار می دهد، و حتی عليه آن ها به پليس بورژوائی متوسل می شود. "مانورها" و "حيله ها" در اين حالت صرفاً شيوه هایی به جای دفاع از خود، عليه بوروكراسی خيانتكار رفورميست محسوب می شود.»

او همچنین در «باری ديگر در باره ی علل شکست در اسپانيا» می گوید:

«اپورتونیست ها، خرفت های مرتجع، و بزدل های خرده بورژوا هرگز وضعیتی را که سرنگونی سوسیالیستی را در دستور کار قرار می دهد، درنظر نگرفته اند و نخواهند گرفت. برای این کار، باید یک مارکسیست انقلابی، یک بلشویک بود؛ برای این کار، باید بتوان از افکار عمومی خرده بورژوازی «تحصیلکرده» که تنها ترس های خودخواهانه ی طبقاتی سرمایه داری را بازتاب می دهد، منزجر بود.»

مسلماً مسائل نظری اگر در عمل بکار نیاید، فایده ای ندارد. ارزش مسائل نظری را در معیارهای عملی باید دنبال نمود. مظاهر روزمره اخلاق منحط رفورمیست های فرصت طلب خرده بورژوا در لباس مبارز انقلابی علیه نظام سرمایه داری را در اعمالشان باید خیلی جدی گرفت، زیرا این مظاهر نشانه های آن فرهنگ فرصت طلب و ریاکاری است که تنها زمانی چهره می نماید که موقعیت اجتماعی یا منافع شخصی این افراد به خطر می افتد. در نتیجه باید این طور در نظر گرفت که رفورمیست های فرصت طلب خرده بورژوا در زندگی روزمره خود دائم در حال امتحان پس دادن می باشند، زیرا به این ترتیب بهتر می توان امکان پیدا کردن شناخت واقعی را از آن ها داشت؛ هرگز نباید تصور کرد که آن ها در یک یا چند مورد امتحان خود را پس داده و در نتیجه ماهیت واقعی خود را نشان داده اند. هرگز! شناخت رفورمیست های فرصت طلب و ریاکار خرده بورژوا در خیلی از موارد ممکن است سال ها به طول انجامد و هر بار باز هم باعث تعجب ما گردد. مانند نمونه هایی که در زیر ملاحظه می کنیم:

یکی از خرده بورژواهای منحط به اصطلاح می خواهد در بحثی انتقادی شرکت کرده و به طرف مخالف خود پاسخ دهد. به این منظور این چنین می نویسد: «...پیرمرد زهوار در رفته و لق لقویی است...»! جالب این جا است که این شخص خود را متعلق به طبقه ی کارگر مبارز و انقلابی هم می داند! حال تصور کنید این شخص در مقام رهبری حزب کمونیست انقلابی طبقه ی کارگر قرار گرفته باشد و بخشی از سالخوردگان و بازنشستگان جامعه در مقطعی با سیاست های او مخالفت کنند. آنگاه چه حالتی پیش خواهد آمد؟ آیا او در جواب می گوید که: «... این ها همه پیر و زهوار در رفته هستند»؟! و در نهایت چه برخوردی با آنان خواهد کرد؟ ضربه ای که این گونه خرده بورژواهای فرصت طلب و ریاکار به اندام جنبش کارگری انقلابی می زنند درست در چنین مقاطعی است. زیرا با نام «کمونیست» ظاهر شده و با چنین برخوردهایی «کمونیزم/سوسیالیزم» را در اذهان عمومی لکه دار کرده و بی آبرو می کنند.

نمونه ی دیگر این که یک رفورمیست فرصت طلب و ریاکاری در بحثی شرکت می کند و به جای این که جواب سئوال یا انتقادی که از او شده است را بدهد، شروع به ساختن داستان های دروغین در باره طرف سئوال کننده یا انتقادکننده کرده و انواع و اقسام تهمت ها و توهین ها را نسبت به او روا می دارد، تا موضوع اصلی را مخدوش سازد. آیا به نظر هیچ پیشروی کارگری و نیروی انقلابی ای این فرد شایستگی حضور و فعالیت در تشکیلات انقلابی کارگری را دارد؟!

نمونه ی رفتار بوروکراتیک بسیار متداول در میان جریان های چپ خرده بورژوا این است که برای اعضای تشکیلات خود و یا هر منتقد دیگری «قانون انتقاد کردن» وضع می کنند. مثلاً می گویند پیش از هر انتقادی از شخصی که در رهبری قرار دارد، منتقد باید اول کتاب بنویسد! چنانچه شخص به انتقاد خود پایبند بوده و مقاومت کند، به آسانی یا اخراج می شود و یا با او طوری رفتار می کنند که او مجبور به ترک همکاری با آن تشکیلات گردد. جالب این جا است که شگرد متداول در میان رهبری بوروکرات این جریانات، این است اطرافیان خود را برای فحاشی (و چنانچه لازم افتد حمله فیزیکی) به فرد انتقادکننده، تحریک کرده و سپس خود عقب لمیده و می گویند که «ما دخالتی نمی کنیم. این ها مسائل شخصی بین افراد است»!

نمونه ی وحشتناک دیگر این که عنصر خرده بورژوای فرصت طلبی چنین در فیسبوک در پی بحثی پیام می گذارد که: «اکانتت ریپورت شد تا یاد بگیری از توی گنجه در بسته پشت عکس مارکس پنهان نشی و کسی رو استنطاق نکنی.»

ماهیت این شخص در ذهن برای یک لحظه یادآور ماهیت عناصر وابسته به رژیم جمهموری اسلامی می شود و این سئوالات در ذهن می تواند تداعی پیدا کند که:

1.      اگر کسی به فردی می گوید درباره ی تو این طور می گویند، اگر می خواهی از خود دفاع کن، این در هیچ جایی در دنیا حتی در نظام سرمایه داری «استنطاق» بشمار نمی آید.

2.            آیا بهترین و سالم ترین روش برخورد یا به صورت سئوال و یا به شکل انتقاد، شکل باز آن نیست؟

3.      اما سئوال اساسی در اینجا این می باشد که چه کسی با چه موقعیتی به خود اجازه می دهد که چنین کامنتی را با کمال بیباکی گذاشته و سپس به آن عمل کند؟! او در واقع از موضع قدرت خود صحبت می کند و از تاکتیک خمینی که می گفت «من توی دهان آمریکا می زنم!»، «من توی دهان این دولت می زنم!» استفاده می کند. سئوال اما دقیقاً همین است که چرا؟ به این دلیل که تمام رفورمیست ها از هر جریانی، خرده بورژواهای به شدت بوروکراتی هستند که با فرهنگ بوروکراتیک رشد کرده اند. آنگاه که دست بالا را دارند این گونه برخورد می کنند و زمانی که مغلوب می گردند، از ترس بلرزه افتاده به سوراخی پناه می برند. پدیده ی بوروکراسی یا رئیس و مرئوسی (ارباب رعیتی) دقیقاً همین است: یا تو سری می خوری یا تو سری می زنی! نفس ها باید همیشه در سینه ها حبس بماند. افراد رفورمیستِ بوروکراتِ خرده بورژوا را مورد سئوال یا انتقاد نمی باید قرار داد، زیرا همه برای منافع اجتماعی و مادی خود، رازهای زیادی برای پنهان کردن دارند و همه اشان خوب به این امر واقفند و لذا هرگز یکدیگر را مورد سئوال یا انتقاد قرار نمی دهند که اگر چنین کنند (که هرگز نمی کنند) «استنطاق» محسوب شده و طرف سئوال کننده باید آماده آینده ای تاریک و نامعلوم باشد.

4.      این شخص دارای چه موقعیتی است و از چه وحشت دارد که چنین تهدیدی می کند؟ او عملاً به کدام نیروی امپریالیزم وابسته است که تهدید خود را بیباکانه به اجرا می گذارد و از این که ماهیت ضدانقلابی رفورمیستی اش با این اعمال بوروکراتیک و کثیف فاش گردد، واهمه ای ندارد؟

5.      آیا نباید شک کرد که چنین افرادی یا مستقیم با رژیم همکاری دارند و یا ماهیتشان با ماهیت رژیم اسلامی یکی است. اگر این افراد، در برابر یک سئوال این چنین برخورد می کنند، در موارد دیگر چه خواهند کرد؟

6.      آیا این نمونه بارزی از معنی و مفهوم بوروکراسی در عمل نیست؟ بايد اصل را بر اين گذاشت که جنبش پیشروی کارگری انقلابی به تأثیرات عمیق منفی این رفورمیست های بوروکرات که می توانند درون تشکیلات انقلابی پیشروی کارگری نفوذ کرده و تشکیلات آنان را به انحراف کشیده و باعث نابود شدن پیشروی کارگری شوند، توجه لازم را مبذول می دارد.

وحشتناک ترین نمونه اما این است که عناصر خرده بورژوای فرصت طلب و جاه طلب برای رسیدن به مقاصد خود از هیچ کاری روی گردان نیستند. آنان حاضرند برای کسب مقام و قدرت به راحتی نوشته های دیگران را با تغییراتی ناچیز (و در حقیقت گنگ و تخریب کننده) به عنوان کارهای نظری خود جا زده و با گول زدن دیگران برای خود کسب موقعیت و مقام نمایند. این گونه افراد در رهبری در مقابل مخالفان و منتقدان خود، سیاستمدارانه سکوت کرده و اطرافیانشان را برای حمله می فرستند و راه را برای برخورد فرصت طلبانه خود باز می گذرند تا «منظور» خود را بر حسب شرایط تغییر دهند و به اصطلاح معروف «نان را به نرخ روز می خورند!»

تروتسکی در باره این گونه افراد ریاکار، در تاریخ انقلاب روسیه، جلد اول می گوید: «تظاهر به بی اعتنائی فقط به درد کسی می خورد که می خواهد مکارانه نتيجه گيری هائی به خوانندگان خود تلقين کند که آن نتيجه گيری ها از واقعيات منتج نمی شوند. ما ترجيح می دهيم که هر چيز را بی کم و کاست به اسم درستش بخوانيم.»

ما با وجود این که احتمال هر گونه بازتابی را از این گونه افراد داریم و می دانیم که مطرح کردن این چنین مسائلی باعث برانگیختن خشم کلیه عناصر بوروکرات می گردد، باز هم باز کردن این گونه مسائل که حالت تابو داشته و اغلب به فراموشی سپرده می شود را برای پیروزی پیشروی کارگری در حرکتش ضروری می دانیم.

 

سارا قاضی

11 آبان 1395

 

 

آدرس اينترنتی کتابخانه: http://www.nashr.de

ايمل ياشار آذری:yasharazarri@gmail.com

مسئول نشر کارگری سوسياليستی: ياشار آذری