انتخابات رياست جمهوری و رابطه ی آن با حقوق دموکراتيک زنان

در طول بيست و شش سال حاکميت نظام سرمايه داری آخوندی در ايران، آن چه که برای هيچ کس، حتی عناصر درون خود رژيم، شکی به جا نگذاشته ستم جنسی سيستماتيک بر زنان هر طبقه و قشری در جامعه ی ايران بوده است؛ حتی زنان وابسته به طبقه ی حاکم. در طول حيات اين رژيم زنان ايران بارها از نزديک شاهد برخوردهای مستبدانه و قرون وسطی ای عناصر مرد در دستگاه حاکمه و ارگان های بزرگ و کوچک رژيم نسبت به خود بوده و از زنان وابسته به رژيم و فعال درون آن گرفته تا زنان قشر تحصيلکرده و تکنوکرات ها و به همين ترتيب که رو به پايين آمده به زنان اقشار مختلف خرده بورژوا -از خرده بورژوازی مرفه گرفته تا خرده بورژوازی رده پايين و فقير- و بالاخره زنان اقشار مختلف طبقه ی کارگر با اين ستم جنسی دست و پنجه نرم کرده اند.

از رفتار زنده و غير اصولی و غير دموکراتيک رئيس مجلس نسبت به نماينده ی زن درون مجلس گرفته تا بی حرمتی و تجاوز به حقوق دموکراتيک و انسانی زنان در مجامع عمومی بوسيله نيروهای ضربتی رژيم و تجاوز جنسی و بی حرمتی صاحبکاران بیشرم نسبت به زنان کارگر و کارمند در محل های کار، همه همه فرياد و فغان هر انسان آزاده و از نظر روحی و مغزی سالمی را به آسمان می برد. آن چه انسانی است که در طول زندگی خود از کوچک ترين حق آزادی و روال طبيعی برخوردار نبوده باشد ولی با اين حال احساس آرامش و خوشبختی در زندگی خود بکند؟ چنين انسان هايی را تنها در حرم های آخوندها و حاجی های بازار و صومعه سراها می توان يافت؛ زنانی که يا به علت مسائل اجتماعی و يا به دليل فرهنگ حاکم بر محيط مسدودشان به زندگی خفت باری که حتی يک حيوان به آن تن در نمی دهد، تن در داده اند.

زنان طبقه ی بورژوا به طور اعم و زنان طبقه ی حاکم در جمهوری اسلامی بالاخص به علت رفاهی که در زندگی شامل حالشان می شود، خواه ناخواه به ستم جنسی ای که از طرف مردان طبقه اشان بر آن ها وارد می شود، تن داده و معمولاً نه تنها دم برنمی آورند که چنانچه شرايط دست بدهد، خود در وارد آوردن ستم بر زنان ديگر يک پای معرکه می شوند. برای مثال، در حالی که رئيس مجلس جمهوری اسلامی به نماينده زن مجلس دستور خفه شدن می دهد، نماينده زن مجلس از تبريز اعلام می دارد که «اگر ده تن از اين زنان [منظور زنان خيابانی است] را اعدام کنند، ديگر زنی جرئت اين کارها [منظور روسپیگری است] را نخواهد کرد»! يا در حالی که به کليه زنان جامعه از هر قشر و طبقه ای (حتی آنان که از اديانی غير از اسلام هستند) با توهين و ضرب و شتم حجاب اسلامی تحميل شده است و در صورت مقاومت منفی آن ها به دستگير شدن و شلاق خوردنشان انجاميده است، يکی مثل خانم عبادی حاضر می شود تا به اروپا رفته و پس از برداشتن حجاب خود در خارج از کشور، در آن جا برای معيارهای اخلاقی و مذهبی رژيم در حالی تبليغ کند که خود را مدافع فعال حقوق زنان و کودکان می خواند. اين گونه ارزش های رياکارانه، زمانی پديد می آيد که مسأله منافع شخصی و طبقاتی انسان در ميان باشد.

از اين رو است که هميشه در گذشته همسويی زنان کارگر و زحمتکش در مبارزات فمينيستی زنان بورژوا جهت رسيدن به تساوی حقوق با مردان بورژوا، نه تنها برای زنان کارگر و زحمتکش هيچ جامعه ای نتيجه ای نبخشيده، بلکه آن ها را از انجام مبارزات رهايی بخش طبقاتی خود نيز باز داشته و در نهايت آنان را به پاسيويزم کشيده است.

به اين دليل است که زنان سوسياليست و مترقی که مسلح به ديدگاه مارکسيزم انقلابی می باشند، به خوبی آگاهند که هرگز نمی توانند برای برداشتن قدمی در جهت کسب حقوق دموکراتيک و انسانی خود در جامعه با تکيه بر سازمان های فمينيستی بورژوا عمل کنند. زيرا منافع عينی و طبقاتی زنان بورژوا و طبقه ی حاکم با منافع عينی و طبقاتی زنان ساير طبقات نه تنها در نهايت کاملاً متفاوت است که در مقاطعی متضاد هم می گردد. لذا حتی اگر در ابتدا به نظر رسد که همه زنان جامعه در يک رابطه ی خاصی با هم اشتراک منافع دارند، در طول حرکت بر زنان آگاه و مبارز زمان جدا شدن مسيرشان از زنان بورژوا به تدريج مشخص و مشخص تر می گردد.

زنان ستمديده ساير طبقات جامعه که منافعشان در تضاد با منافع بورژوازی و رژيم حاکمش می باشد، برای رسيدن به مطالبات به حق خود بايد اين زمان جدايی را تشخيص داده و از قبل برای آن آماده باشند. در اين رابطه است که وظيفه ی زنان طبقه ی کارگر بالاخص زنان سوسياليست انقلابی و پيشروی کارگری از وظيفه ی زنان هر قشر ديگری در کسب مطالبات به حقشان مهم تر می شود. زيرا که منافع اين زنان در تضاد 180 درجه با منافع بورژوازی، اعم از زن و مرد آن قرار می گيرد و برای برچيدن ستم جنسی، اين زنان می بايد مبارزات رهايی بخش خود را با مبارزات رهايی بخش طبقه ی خود گره زده و هر دو مبارزه را به موازات هم پيش برند.

اعتراضات اخير برخی از زنان به شورای نگهبان در رابطه با حذف زنان از کانديدای رياست جمهوری روز چهارشنبه گذشته توجه تمام مطبوعات جهان را به خود جلب نموده و در اوج روابط ديپلماتيک ايران با اروپا و بطور غيرمستقيم با آمريکا، بار ديگر پرده از خصلت واقعی رژيم جمهوری اسلامی ايران برداشت. ما در عين حال که از مطالبات کليه زنان ايران از هر قشر و طبقه ای به جز عناصری وابسته به رژيم حمايت می کنيم ولی لازم می دانيم که کليه ی زنان ستمديده ی ايران و بالاخص زنان مبارز و مترقی و انقلابی را دعوت به حضور آگاهانه در اين گونه حرکت ها بنماييم.

اين اعتراضات نمونه بسيار خوبی برای بررسی و تجزيه و تحليل موقعيت زنان کارگر در رابطه با بورژوازی به منظور مبارزه برعليه ستم جنسی و تفاوت مبارزه ی آن ها با مبارزه ی زنان بورژوا و وابسته به رژيم است. رژيم با ممنوع کردن شرکت زنان به عنوان کانديدای رياست جمهوری، خشم زنان ايران را برانگيخته است. اما ميزان و ابعاد اين خشم در همه ی زنان بی ارتباط با منافع طبقاتی آن ها نيست و در نتيجه ميزان و ابعادش يکسان نيست. خشم زنانی که يا وابسته به رژيم هستند و يا منافع خودشان و طبقه اشان در اين رژيم حفظ شده است، خشمی است مقطعی نسبت به مردان رژيم که اين زنان را از داشتن حق برابر محروم کرده اند. مبارزه اين زنان در حد کسب اين حق خاتمه يافته و خشمشان به فراموشی سپرده می شود.

اما خشم زنانی که از اين طبقه نيستند، خشمی سابقه دار و کينه ای فراموش نشدنی است که اين موضوع صرفاً آن را به حد تبلورش رسانيده است. زنان اقشار مختلف جامعه که از دست خواهران زينب و انجمن اسلامی های ادارات و نهادهای دولتی و زندانبانان و شکنجه گران زن رژيم در اين بيست و شش سال خيلی ستم طبقاتی و ستم مضاعف کشيده اند، در اين مقطع تنها به دنبال کسب حق برابری در کانديدای رياست جمهوری نيستند، بخصوص که به حال آن ها فرقی نمی کند که ستمگرشان زن باشد يا مرد. انگيزه آن ها بيش هر چيز يافتن بهانه ای است که جرقه ای برای ايجاد اعتراض برعليه اين همه ستم، آن هم اين گونه علنی و با کمال وقاحت گردد. اعتراضاتی که در واقع امروزه به طور مرتب در اين جا و آن جا بر سر مسائلی که ظاهری متفاوت داشته بلند می شود، در اصل ريشه مشترکی در ستم و استثماری که زنان زحمتکش و محروم ما از جانب اين رژيم متحمل گشته اند، دارد.

زنان زحمتکش و محروم جامعه ی ما در اين مقطع از دوران حکومت اين آخوندهای بیرحم و مستبد، خسته از هر گونه محدوديت و محروميتی در پی تلاش برای مبارزه ای مثبت و نتيجه بخش می باشند که بتواند شرِ اينان را از زن و مرد از سر آن ها بکَند. زنان کارگر و زحمتکش ايران همانند مردان هم طبقه خود، با خشمی که هر آن آماده فوران است، در خود می سوزند و شرايط را تحمل می کنند، زيرا که در دور و بر خود رهبری و سازماندهی لازم برای آغاز مبارزه و جنگ خود را نمی يابند.

از اين رو برای همه ی زنان مبارز و مترقی ايران می بايد روشن باشد که تنها راه مبارزه سيستماتيک و پيروزمندانه، داشتن تشکل و سازماندهی است. داشتن تشکلات زنان که مستقل از کليه ی ارگان ها و نهادهای دولتی و احزاب سياسی سنتی داخل و خارج کشور باشد، می تواند خطوط عمومی مبارزات زنان را مشخص کرده و راه را در درجه اول برای همياری زنان فعال و انقلابی در مسائلشان باز کرده و اين امر باعث کسب اعتماد به نفس و جرئت بيش تر آن ها جهت مبارزه برای احيای حق تجمع در مبارزه با دستگاه های سرکوب رژيم نموده و در درجه دوم صحنه ی فعاليت را از محدوده ی مطالبات صرفاً فمينيستی بيرون آورده و به عناصر پيشرو درون زنان امکان سازماندهی و ادامه ی مبارزاتشان را برای مطالبات بعدی يعنی برچيدن نظامی که يکی از پايه های استواريش بر ستم مضاعف بر زنان تکيه دارد، قدم بردارند.

امروزه زنان انقلابی و سوسياليست و فعال در پی پيوند خود با پيشروی کارگری و بخصوص کارگران زن می باشند. زيرا که تنها از طريق پيوند با پيشروی کارگری و اتحاد با کارگران زن است که  می توان اساس و شيرازه يک رهبری انقلابی سوسياليستی را که با جلب اعتماد و پشتيبانی ساير اقشار کارگر به انقلابی سوسياليستی دست يازد، ايجاد نمود که در آن نه تنها اساس اين رژيم، بلکه اساس نظامی را که آفريننده ی هر گونه ستم جنسی، اقتصادی و طبقاتی است، به لرزه درآورده و نابود کند و به اين ترتيب و با برنامه ای مشخص و انقلابی دست به بازسازی جامعه جديدی زند که در آن اساس روابط انسان فاقد ستم و استثمار و بهره کشی انسان از انسان باشد، تا ديگر جای و نيازی به ايجاد ستم جنسی بوجود نيايد.

لذا اين سئوال ممکن است مطرح گردد که آيا زنان سوسياليست انقلابی و فعال در جامعه می بايد در حرکت هايی نظير تجمع اخير زنان در اعتراض به قانون جديد شورای نگهبان شرکت کنند يا نه؟

به نظر من اگر در تجمع اين زنان ما ناظر حضور زنان کارگر و زحمتکشی هستيم که اين جريان را ضربه ديگری از طرف رژيم اقتدارگرای اسلامی بر خود می بينند، آنگاه لازم است که با آن ها همراه شده و در حين اين حرکت آن ها را به اهميت نکات آمده در بالا جلب نمود و روشن کرد که کسی مانند خانم اعظم طالقانی که خود يکی از زنانی است که از اول انقلاب خود را در خدمت نظام زن ستيز جمهوری اسلامی قرار داده، امروز در اين تجمع برای قدرت بخشيدن به صدای خود که از پايگاه منافع شخصی اش در مقابل رژيم برمی خيزد، ممکن است با آغوش باز از حمايت اين زنان استقبال نمايد، ولی اين خانم همان کسی است که از اول انقلاب تا کنون در دفاع از جمهوری اسلامی مواضع ضد زن (ضد مطالبات دموکراتيک زنان ساير اقشار جامعه) زده و مطالبات به حق آنان را «خلاف شرع اسلام» اعلام کرده است.

لذا به منظور مقابله با رژيم برای اتخاذ موضع ارتجاعی اش و در عين حال برای همسو نشدن با زنان طبقه ی حاکم از قبيل طالقانی، زنان سوسياليست انقلابی و پيشرو ما می توانند اين حرکت شورای نگهبان را عامل ديگری برای تحريم انتخابات اعلام نمايند.

با اين ترتيب با حضور و دخالت در مسأله و روشن کردن موضع خود، اعلام تحريم می کنند و نه اين که بطور کلی مسأله را ناديده گرفته و فرقه گرايانه در موردش دخالت ننمايند.

 

سارا قاضی

3 ژوئن 2005

 

بازنويس: ياشار آذری

آدرس اينترنتی کتابخانه: http://www.nashr.de

ايمل ياشار آذری:yasharazarri@gmail.com

مسئول نشر کارگری سوسياليستی: ياشار آذری