نگاهی به پديده ی اعتصاب غذا

اعتصاب غذا به عنوان روش مبارزه در میان آزادیخواهان در مبارزات دموکراتیک و انقلابیون کمونیست از اوائل دهه 1900 میلادی با تاریخ مبارزات رهایی بخش گره خورده است. روش مبارزه از طریق اعتصاب غذا را با خیلی از انواع مبارزات سیاسی-اجتماعی نمی توان مقایسه کرد. در اعتصاب غذا اعتصاب کننده دشمن سیاسی-اجتماعی خود را که به تمام ابزار سرکوب مسلح می باشد، خلع سلاح و مات می کند.

تاریخچه اعتصاب غذا نمونه های زیادی را در بردارد. یک نمونه آن در عصر حاضر به ژوئیه 1909 بازمی کردد که دوره ای از مبارزه زنان بورژوا برای کسب حقوق اجتماعی و حق رأی برابر با مردان را در برداشت. در آن تاریخ زنی به نام «ماریون والس-دانلوپ» را به علت اعتراضاتش در مقابل مجلس عوام انگلستان دستگیر می کنند و او در حبس دست به اعتصاب غذا می زد. پس از حدود چهار روز که از اعتصاب غذای این زن می گذرد، مقامات مسئول که از بابت وضع سلامت او نگران شده بودند، او را رها می کنند.

شخصی که در طول مبارزات سیاسی اش چندین بار دست به اعتصاب غذا زد، ماهاتما گاندی بود که برای استقلال هند از استعمار انگلستان اعتراضات صلح آمیز بسیار داشت که شامل اعتصاب غذا هم می شد. اولین اعتصاب غذای او در سال 1943 علیه سلطه انگلستان بود که بیست و یک روز طول کشید و سپس در سال 1948 بار دیگر دست به اعتصاب غذا زد تا اقلیت های ملی و مذهبی هندوستان را وادار به یک اتحاد ملی نماید.

«سزار چاوز» فعال اتحادیه ای آمریکایی از تبار آمریکای لاتین بود که در سال 1968 برای تهییج کارگران کشاورزی چندین بار دست به اعتصاب غذا زد. او در آن سال، 25 بار برای دفاع از اتحادیه کارگران کشاورزی که خود یکی از بنیانگذاران آن بود به نام اتحادیه «کارگران کشاورزی متحد» اعتصاب غذا نمود. سپس او در سال 1972 یک بار دیگر به مدت 24 روز در دفاع و حفظ اتحادیه که نزدیک به تمام کارگران آن کارگران فقیر مکزیکی بودند، اعتصاب غذا کرد. آخرین بار سزار چاوز در سال 1988 در سن 61 سالگی سی و شش روز اعتصاب غذا کرد. مبارزات او در میان کارگران کشورهای آمریکای لاتین شناخته و حمایت گردید.

یکی از معروف ترین مبارزان سیاسی «بابی سندز» ایرلندی بود که در سال 1981 –دوره نخست وزیری مارگارت تاچر- برای مطالباتش در رابطه با اسرای ایرلندی در انگلستان اعتصاب غذا نمود. بابی سندز که 27 سال سن داشت، با از دست دادن حدود 27 کیلو وزن درگذشت.

در سال 2002 نیز زندانیان «گوآنتانامو بی» به دلایلی از قبیل بی گناه بودن، شرایط بد و غیرانسانی زندانها و شگنجه های طولانی مدت و جانکاه و نیز حبس بدون محاکمه برای اولین بار دست به اعتصاب غذا زدند. اما به علت محرمانه بودن محل این زندان و زندانیان آن، این خبر در رسانه ها منتشر نگردید. این زندانیان در سال 2005 بار دیگر اعتصاب غذا نمودند. اعتصاب غذای این زندانیان در سال 2013 منجر به عکس العمل باراک اوباما رئیس جمهور وقت آمریکا شد که قول داد به وضع زندانیان رسیدگی کرده و این زندان را تعطیل کند... عملی که هرگز واقعاً به وقوع نپيوست.

اعتصاب سال 2005 میلادی بزرگ ترین اعتصاب این زندانیان بود. به گزارش سخنگوی وزارت دفاع آمریکا در روز 21 ژوئیه 2005، پنجاه تن از زندانیان دست به اعتصاب غذا زدند که تا روز 28 ژوئیه آن سال طول کشید. در این تاریخ مقامات زندان موافقت کردند که قوانین کنوانسیون ژنو را رعایت کنند، به ویژه که مرتب به تعداد اعتصاب غذا کنندگان افزوده شده و تقریباً تمام زندان را فراگرفته بود. در طول این مدت مقامات زندان با بستن زندانیان به صندلی به زور به آنان غذا می خوراندند.. در طول 26 روز اعتصاب غذا وزن این زندانیان به حدود 40 تا 45 کیلو رسید. وقتی مقامات زندان به وعده های خود وفا نکردند، در اوت 2005 زندانیان مجدداً دست به اعتصاب غذا زدند. خیلی از این زندانی ها اهل افغانستان بودند که در دوران جورج بوش تا ژوئیه 2006  به زندان «گوآنتانامو بی» در جزیره کوبا افکنده شده و فاقد هرگونه حقوق اولیه انسانی، به فراموشی سپرده شده بودند. در سپتامبر 2005 «نیویورک تایمز» گزارش داد که حداقل 200 نفر، یعنی یک سوم زندان، در «گوآنتانامو بی» در اعتصاب غذا بسر می برند. در دسامبر آن سال تعداد اعتصاب کنندگان به 84 نفر رسید. پس از آن، دولت آمریکا رسیدگی به پرونده های این زندانیان را آغاز کرد. اما همان طوری که گفته شده این زندان همچنان برقرار بوده و اوباما نهایتاً آن را تعطیل نکرد.

بزرگ ترین و توده ای ترین اعتصاب غذا را بلشویک های قدیمی و تروتسکیست ها در زندان های استالین کردند. پس از محاکمه بیرحمانه و خائنانه بلشویک های قدیمی و تروتسکیست ها در دادگاه سال 1936، کسانی مانند «زینویف»، «کامنف» و «بوخارین» را وادار کردند که به گناهانی اعتراف کنند که مرتکب نشده بودند. در باره رفتار با تروتسکیست ها باید اشاره کرد که چون می دانستند که تروتسکیست ها به این گونه اعترافات تن نمی دادند، از ابتدا بدون محاکمه به اردوگاه های کار اجباری دور افتاده در روسیه می فرستادند، تا بعد آنان را سر به نیست کنند.

تروتسکیست ها تا به آخر شجاعانه مبارزه کردند. آن ها حتی در تاریخ 27 اکتبر 1936 در سطح تمام اردوگاه های کار اجباری دست به اعتصاب غذا زدند. در این زمان، حدود 500 نفر از آن ها در یک معدن، قریب به 1000 نفر در اردوکاه اجباری «اوختا-پچورا» و چندین هزار نفر هم در ناحیه «پچورا» در زندان بودند. تروتسکیست ها از سال 1927، یعنی زمانی که کنگره پانزدهم حزب کمونیست شوروی، در قطعنامه خود آن ها را از حزب حذف کرد، دستگیر شده و زندانی شده بودند. در میان این «تروتسکیست ها» افراد عادی هم بودند که هیچ وقت عضو حزب کمونیست نبودند و هرگز به اپوزیسیون هم نپیوسته بودند ولی در مبارزه خود با تروتسکیست ها همراه شده و تا آخر هم ادامه دادند.

در تابستان 1936 تروتسکیست ها ابتدا به معدنی در منطقه سیبری وارد شدند. آن ها را در دو سربازخانه جا داده و در معدن به کار گماردند. این زندانیان از کار کردن درون معدن خودداری کرده و در بخش باز بیرون معدن و تنها برای 8 ساعت در روز کار می کردند و نه بیشتر و این مدت را هم خود تعیین کرده بودند. البته این کار سازماندهی شده نبود، زیرا که دائماً آنان را به اردوگاه های مختلف انتقال می دادند. زمانی که نهایتاً به «ورکوتا» رسیدند، تنها زندانیان سیاسی ای بودند که استالین و سیاست هایش را مورد انتقاد شدید قرار می دادند. آن ها در این محل خود را سازماندهی کرده و نیروی مقاومت تشکیل دادند. در این جا تمام زندانیان تروتسکیست های متعهد نبودند، با این وجود، تمام آن ها متحدانه تحت عنوان «تروتسکیست» با هم همکاری می کردند. برای مثال، یکی از این زندانیان معروف (که در اصل تروتسکیست نبود) «مل نایس» نام داشت. او اهل لیتوانی و عضو «کمیته مرکزی جوانان کمونیست» بود. او در رشته فیزیک و ریاضیات در دانشگاه مسکو تحصیل می کرد و در سال های بین 1925-27 ریاست گروه اپوزیسیون دانشجویی را برعهده داشت. در 1927، او اولین فردی بود که از این اپوزیسیون دستگیر شده تا 1936 هنوز در تبعید بود. افراد زیاد دیگری هم از تشکیلات و گرایشات متفاوت در سنین مختلف که در اپوزیسیون با استالین قرار داشتند، در این اردوگاه ها زندانی بودند.

پس از این دادگاه فرمایشی، در پاییز 1936، زینویف، کامنف و تمامی تروتسکیست ها و جمعی دیگر از زندانیان جلسه ای تشکیل دادند. در آغاز جلسه مردی اهل ارمنستان به نام «گورکیان» (Gevorkian) که پیش از دستگیری برای «مرکز تحقیقات علمی روسیه» در «انستیتوی علوم انسانی» کار می کرد، چنین گفت: «رفقا، پیش از هر چیز از شما خواهش می کنم که در ابتدای این جلسه یاد رفقا، هدایت کنندگان و رهبران امان را که به دست استالینیست های خائن به انقلاب به شهادت رسیده اند را گرامی بداریم.» همگی از جا برخاستند و به احترام شهدای انقلاب دقیقه ای سکوت نمودند. پس از آن، این نشست باید تصمیم می گرفت که در چه شرایطی قرار دارد و در مبارزه با این شرایط چه می شود کرد. در این رابطه گورکیان چنین گفت:

«واضح است که کودتای استالینیستی علیه انقلاب انجام گرفته است و تمام انقلابیون و پیشروان انقلاب ما در برابر خطر جانی قرار دارند. استالین با از بین بردن کل اپوزیسیون می خواهد دیکتاتور مطلق باشد. کل جامعه تحت نظارت قرار گرفته و اعمال افراد به وسیله دستگاه پلیسی او کنترل می شود. ملت  در باتلاق ترمیدوری فرو رفته است. این پیروزی، پیروزی خرده بورژوازی سانتریست (میانه رو) است و استالین تنها سخنگو و تعبیرکننده این پیروزی است. با خائنین استالینیست و جلادن نمی شود سازش کرد. ما باقیمانده های پرولتاریا انقلابی در باره عاقبت خود نباید شکی داشته باشیم، اما پیش از نابودی ما استالین از هیچ کاری برای تحقیر ما کوتاهی نخواهد کرد. در نتیجه، در این مبارزه نابرابر برای ما تنها یک راه باقی مانده و آن اعتصاب غذا است. جمعی از رفقا پیشنهاداتی را از قبل تنظیم کرده اند که ما اکنون می توانیم به بحث گذاشته و تصمیمی بگیریم.»

این جلسه وقت زیادی نبرد. بحث اعتصاب غذا در میان تروتسکیست های اردوگاه های کار اجباری دیگر (مانند «ایستگاه اوسا»، «چیب-یو»، «کوخمس» و غیره) چند ماهی بود که به بحث گذاشته شده بود و آماده بودند. مطالبات دیگری که در این نشست به تصویب رسید:

1.         لغو تصمیمات غیرقانونی، تصمیمات «امور داخلی کمیساریای مردمی» در مورد انتقال تروتسکیست ها از اردوگاه های زندانیان سیاسی به اردوگاه های کار اجباری. امور مربوط به زندانیان سیاسی اپوزیسیون نمی باید توسط این کمیساریا قضاوت و تصمیم گیری شود، بلکه می باید در دادگاه های قضایی و با اجازه حضور عموم در آن ها رسیدگی شود.

2.                 کار در اردوگاه نباید از 8 ساعت در روز تجاوز کند.

3.         غذای زندانیان نباید محدود به جیره روزانه بوده، بلکه باید علاوه بر جیره روزانه، به آن ها بُن (هایی به جای پول)  برای خرید غذای مورد نیاز داده شود.

4.                 زندانیان سیاسی باید از زندانیان عادی که مرتکب جنایت و اعمال شنیع شده اند، چه در خوابگاه ها و چه در هنگام کار جدا باشند.

5.                 زندانیان کهنسال، بیمار و زنان زندانی باید از اردوگاه های واقع در مناطق قطبی به مناطق خوش آب و هوا تری انتقال یابند.

  

در این جلسه همچنین پیشنهاد شد که رفقای بیمار، معلول و کهنسال از اعتصاب غذا خودداری کنند، اما تمام آنانی که در این دسته بندی ها قرار می گرفتند با تمام توان مخالفت کردند.

سه هفته بعد، در روز 27 اکتبر 1936، تمام زندانیان سیاسی دست به اعتصاب غذای توده ای زدند. این اعتصاب غذا در ابعاد خود به طور کلی و شرایط زندان های شوروی کاملا بی سابقه بود. در اردوگاه های تروتسکیست ها صد در صد جمعیت در این حرکت شرکت کردند. حتی خدمه این اردوگاه ها نیز اعتصاب غذا کردند. حدود 1000 زندانی که نیمی از آن ها در معدن کار می کردند در این اعتصاب غذا که چهار ماه به طول انجامید، شرکت کردند.

دو روز اول عادی گذشت، اما از آن پس مسئولین اردوگاه تصمیم به انتقال دادن و منزوی کردن کسانی که اعتصاب غذا نموده بودند، کرده و آن ها را به انبارها و محل های متروکه، بدون هیچ گونه امکاناتی بردند. سپس از ساکنان محلی خواستند تا زندانیان اعتصاب غذا کننده را با سورتمه در هوای بسیار سرد قطبی به این اماکن انتقال دهند. تمام این 1000 نفر را در این گونه اماکن متروکه منزوی کردند. از طرف دیگر، کمیساریا تمام امکانات خود را به کار گرفت تا از همه گیر شدن اعتصاب غذا در کشور و پخش خبر آن در خارج مرزهای روسیه جلوگیری کند. اعتصاب کنندگان از نامه نگاری با نزدیکان خود محروم بودند و مسئولین این زندان ها از رفتن به تعطیلات و ترک محل محروم گشتند. هدف از این کار این بود که جو زندان ها را برای اعتصاب کنندگان، با قرار دادن زندانبانان و سایر زندانیان در مقابل اعتصاب کنندگان، هر چه طاقت فرساتر نمایند. در پی اولین ماه اعتصاب غذا، یک زندانی فوت کرد. در ماه سوم دو نفر دیگر از بین رفتند و بالاخره، پیش از پایان اعتصاب در ماه چهارم، یک نفر دیگر نیز جان باخت.

این اعتصاب غذا که از تاریخ اکتبر 1936 آغاز و تا ماه مارس 1937، یعنی 132 روز به طول انجامید با پیروزی کامل (به غیر از درگذشت چند تن) به نتیجه رسید. در این تاریخ اعتصاب کنندگان از دفتر کمیساریا تلگرامی دریافت داشتند مبنی بر این که: «به اطلاع اعتصاب غذا کنندگان در معادن «ورکوتا» برسانید که تمام مطالبات آنان برآورده خواهد شد.»

تروتسکیست ها به محل قبلی خود بازگشته و از غذای بیماران برای بهبود حالشان بهره مند می شدند و زمانی که قوای بدنی آن ها تمدید شد به کار گمارده شدند. خیلی از آن ها کارهای دفتری مانند ریاست بخشی از امور معدن، حسابداری، اقتصادی و نظیر این ها را با دستمزد زندانی گرفتند.  کار روزانه آن ها 8 ساعت بود و غذای آن ها سهمیه بندی بر اساس میزان تولید نبود.

چندی طول نکشید که متأسفانه جو به شدت خفقان آور شده و اعدام ها شدت یافت. کسانی که بعد از دادگاه های فرمایشی و ساختگی استالینیستی مستقیماً به میدان اعدام برده نشده بودند را در گروه های بزرگ به این اردوگاه ها منتقل می کردند. اخبار دهشتناکی که از طریق رادیو در این اردوگاه شنیده می شد، اکنون با ورود تازه واردین که در میانشان آشنایان و رفقای زندانیان دیده می شدند، به واقعیت می پیوست. با این وجود، اکثر زندانیان امیدوار بودند که با آمدن سالگرد انقلاب اکتبر -بیستمین سالگرد انقلاب- حکومت حداقل مطابق با قانون اساسی خود عمل کرده و به زندانیان سیاسی بسیاری بخشش بخورد، اما متأسفانه این امید، خیالی بیش نبود و برعکس انتظار زندانیان، جو اردوگاه ها به طرز ناگهانی بدتر شده و نگهبانان و مسئولین این ارودگاه ها نه تنها با خشونت بی مقدمه ای با زندانیان رفتار کرده و به آزار و اذیت روحی و جسمی آنان پرداختند، بلکه زندانیان عادی خطرناک را به انواع چوب و چماق مسلح نموده تا به جان زندانیان سیاسی بیافتند. وادار کردن زندانیان سیاسی به لخت شدن کامل و ساعت ها دراز کشیدن بر روی زمین پوشیده از برف و یا در شب هنگام تیراندازی به آنانی که به دستشویی می رفتند، نمونه هایی از این شکنجه های جدید بود.

مدت زمانی از این شکنجه ها و خشونت های دوره جدید نگذشته بود که زمان اعدام های دسته جمعی نزدیک می شد. ابتدا جمعی از تروتسکیست ها از جمله «ولادیمیر ایوانف»، «کوسیور» و پسر تروتسکی، «سرگی سدوف» که جوانی کم سن و سال و محجوب بود را به مسکو انتقال دادند تا پیش از اعدام ابتدا با فجیح ترین روش ها آن ها را تحقیر و شکنجه نموده تا شاید پیش از اعدام بتوانند از آن ها اعترافات مورد نظر رژیم را بگیرند.

در اواخر پاییز 1937، 1200 زندانی سیاسی را به چهار بازداشتگاه در «ورکوتا» انتقال و غذای آنان را به 400 گرم نان در روز کاهش دادند. در این بازداشتگاه ها نگهبانان تازه نفس مسلح شب و روز بالای سر زندانیان کشیک می دادند و تمام حرکات زندانیان را زیر نظر داشتند. البته این چهار بازداشتگاه به زندانیان سیاسی که از معدن می آمدند، اختصاص داشت و زندانیان سیاسی در اردوگاه های دیگر را به بازداشتگاه های «چیب-یو» منتقل کرده بودند. در زمستان آن سال، این زندانیان در عین مقاومت در برابر سرما، داشتند از گرسنگی جان می باختند. در ماه مارس 1937، مأمورانی به سرکردگی «کاشکتین» از طرف کمیساریا با هواپیما از مسکو به «ورکوتا» آمدند تا تکلیف این زندانیان را یکسره کنند. آنان ابتدا زندانیان را بازجویی کرده و در این بازجویی ها از هیچ گونه ضرب و شتمی دریغ نمی کردند. شخص کاشکتین، یکی از بلشویک های قدیمی را به نام «ویراپ ویراپوف» که عضو کمیته مرکزی ارمنستان بود، تا حد مرگ چندین بار کتک زد.

 حالا دیگر به اواخر ماه مارس نزدیک می شد که اولین گروه از اعدامیان را فراخواندند و با دادن یک کیلو نان به آن ها گفتند که باید به مکان دیگری منتقل شوند. این عده با رفقای خود خداحافظی کرده و سوار کامیون شدند. حدود 15 تا 20 دقیقه بعد از لب رودخانه ورکوتا صدای مهیبی به گوش رسید و در پی آن صدای شلیک گلوله آمد و چند دقیقه بعد سربازهایی که زندانیان را همراهی کرده بودند، به بازداشتگاه باز گشتد. همه متوجه شدند که محل انتقال جدید کجا است! دو روز پس از آن، به دنبال عده دیگری از زندانیان آمدند. نام آن ها را خوانده و یک کیلو نان به آن ها داده و گفتند آماده سفر شوند. بقیه زندانیان گوش فرا دادند. هنوز هیچ صدایی نمی آمد. اما پس از یک ساعت، از راه بسیار دورتری، باز صدای انفجار و سپس شلیک گلوله آمد. این بار دیگر برای زندانیان باقی در بازداشتگاه شکی باقی نماند که این «سفر»ها سفرهای مرگ است. این اعدام ها حدود یک ماه و نیم، یعنی تا اواسط ماه مه 1937 به طول انجامید. در طول این مدت هر دو یا سه یا چهار روز یک بار عده از زندانیان را به جوخه اعدام می سپردند و در اخبار اعلام می کردند که «این افراد (با ذکر نام) به علت تهییج ضدانقلابی، خرابکاری، دزدی در اردوگاه، امتناع از کار و قصد فرار به اعدام محکوم شدند.»

این زندانیان با وجود شرایط وحشتناکی که داشتند، تا آخرین لحظه سر خود را بالا نگهداشته و مقاومت کردند. در یکی از سری اعدام ها، حدود 100 تن از زندانیان که اکثرشان تروتسکیست بودند، هنگام ترک بازداشتگاه شروع به خواندن «انترناسیونال» (سرود بین الملل) کردند که پی آن زندانیان باقی مانده نیز به همراهی آنان پرداختند. در اوایل ماه مه، یک گروه از زنان زندانی سیاسی را اعدام کردند که در میانشان «چومسکایا» کمونیست اوکراینی و اعضای خانواده یک عضو کمیساریای سابق شوروی دیده می شد. اعضای خانواده های زندانیان سیاسی را حتی اگر این افراد خود سیاسی هم نبودند، چنانچه بالای 12 سال سن داشتند، دستگیر کرده و اعدام می کردند. عاقبت زمانی که تنها 100 تن از زندانیان سیاسی هنوز زنده بودند، اعدام ها قطع شد و در اواسط ماه مه آن ها را به معدن باز گرداندند.

در رابطه با این دوره تروتسکی در «انقلابی که به آن خیانت شد» می گوید:

«ترمیدوری ها در تعقیب و آزار انقلابیون، تمام نفرت خود را نثار کسانی می کنند که آنان را به یاد گذشته می اندازند و از آینده می ترسانند. زندان ها، گوشه های دورافتاده ی سیبریه و آسیای مرکزی، اسارتگاه هائی که تعدادشان به سرعت چند برابر می شود، باری در این جاهاست که گل های سرسبد حزب بلشويک، يعنی سرسخت ترين و صادق ترين اعضای حزب، جای گرفته اند. حتی در زندان های انفرادی سیبریه نیز طرفداران اپوزیسیون از طریق تفتیش، تحریم پستی و گرسنگی دادن آزار می شوند. در تبعید، زن ها را به زور از شوهرانشان جدا می کنند، آن هم فقط به یک منظور: درهم شکستن مقاومت آنان و وادار کردنشان به ادای توبه. اما حتی این توبه کنندگان هم در امان نمی مانند. به مجرد نخستین سوءظن یا اشاره از سوی جاسوسان، آن ها که توبه کرده اند دو چندان تنبیه می شوند. کمک رساندن به تبعیدی ها، حتی از جانب بستگانشان، به عنوان یک جرم جنائی تحت پیگرد قرار می گیرد. کمک های متقابل زندانیان نیز به عنوان توطئه چینی کیفر داده می شود. در اين شرایط، یگانه راه دفاع از خود اعتصاب غذاست. پاسخ گ. پ. او. به اعتصاب غذا یا تغذیه با زور است و یا اجازه ی آزادی در مردن. در طی این سال ها، صدها تن از طرفداران اپوزیسیون، هم روس و هم خارجی، یا به ضرب گلوله از پای درآمده اند، یا در نتیجه ی اعتصاب غذا مرده اند و یا دست به خودکشی زده اند. در طول دوازده سال اخیر، زمامداران کشور به دفعات ریشه کن شدن نهائی اپوزیسیون را به جهانیان اعلام کرده اند. ولی باز در ضمن "تصفیه های" آخرین ماه 1935 و نیمه اول 1936، صدها هزار تن از اعضای حزب که در میانشان ده ها هزار "تروتسکیست" هم وجود داشت، مجدداً از حزب اخراج شدند. فعال ترین اینان بی درنگ دستگیر و به زندان ها و اسارتگاه های کار اجباری فرستاده شدند. در مورد سایرین، استالین علناً از طریق پراودا به ارگان های محلی توصيه کرد که به آن ها کار ندهند. در کشوری که یگانه کارفرمای آن دولت است، این به معنی مرگ تدریجی از گرسنگی است. اصل کهنی که می گوید آن که کار نمی کند نباید چیزی بخورد، اینک جای خود را به اصل نوینی داده است: آن که اطاعت نمی کند نباید چیزی بخورد. تنها با مراجعه به آرشیوهای پلیس سیاسی استالین در خواهیم یافت که از سال 1923 به بعد، یعنی از زمانی که عصر بناپارتیزم مفتوح گردید، دقیقاً چند بلشویک اخراج، دستگیر، تبعید و سربه نیست شده اند. و این که چه تعداد از بلشویک ها در اختفا به سر می برند زمانی معلوم خواهد شد که کشتی بوروکراسی شروع به گِل نشستن کند.»

او در «تاریخ انقلاب روسیه» می نویسد:

«ارتجاع در حال تهاجم بود، حکومت در حال عقب نشينی، در روز هفتم اوت، شناخته شده ترين مأموران صدسياه، يعنی سرسپردگان دارودسته ی راسپوتين و مجريان قتل عام های يهوديان، از زندان آزاد شدند. بلشويک ها در زندان کرستی باقی ماندند. در همان زندان، سربازها و ملوان های بازداشتی تصميم گرفته بودند دست به اعتصاب غذا بزنند. در آن روز، بخش کارگری شورای پتروگراد برای تروتسکی و لوناچارسکی و کولنتای و ساير زندانيان نامه های تهنيت آميز فرستاد.»

و نیز در «زندگی من» آورده است که:

«بدين ترتيب بود که ل. د. بدون همکارانش ماند. دشمنان از اين که آن دو نفر با ل. د. به انقلاب وفاداری کردند، تقاص سختی گرفتند. آنان، گلاسمن مهربان و فروتن را در سال 1924 به سوی خودکشی راندند. بوتوف، آرام و پُرکار، نيز دستگير شد، از او خواستند که شهادت دروغ بدهد و او ناچار به اعتصاب غذا دست زد که پايان آن مرگ در بيمارستان زندان بود.»

 

*    *    *

اکنون که سی و هشت سال از عمر جمهوری اسلامی می گذرد، دولتمردان حاکم به طور مرتب و متداوم بهترین فرزندان انقلاب 1357 را به شکل فردی و یا گروهی دستگیر، ناپدید، شکنجه، زندانی و اعدام کرده اند و این در حالی است که رژیم اپوزیسیون مخالف خود را در طول دهه 1360 با کودتای خمینی علیه انقلاب از ریشه خشکاند. پس آن تمام اعتراضات فردی یا گروهی از گلوی کسانی برخاسته که تنها پیش پا افتاده ترین خواسته های انسانی را داشته اند. خواسته هایی مانند پرداخت نشدن ماه ها دستمزد کارگران، نابرابری تورم با دستمزدها و حقوق کسانی مانند آموزگاران جامعه، ابراز عقیده و انتقادی دموکراتیک از اظهارات قدرتمندان طبقه ی حاکم و اعتراض به ستمی که به کودکان، کارتن خواب ها و اقشار به شدت تحت ستم جامعه وارد می آید؛ تماماً خواسته هایی ساده و پیش پا افتاده که دولتمردان وقت که تمام منابع و ثروت های کشور را طی این سی و هشت سال چاپیده اند، باید توان پاسخگویی داشته باشند. در این اعتراضات، هیچ «اپوزیسیون»ی وجود نداشته و خواسته های مطالبه شده به هیچ وجه در جهت سرنگونی این رژیم نبوده است. با این وجود، در تمام پرونده های زندانیان سیاسی کنونی ایران، پرونده ای یافت نمی شود که در آن یکی از «جرم» های زندانی «قصد» صدمه زدن به تمامیت این رژیم ذکر نشده باشد. این گونه پرونده سازی ها، محاکمات چند دقیقه ای و خودسری های مقامات قضایی و بی پروا عدول از قوانینی که سران همین رژیم تهیه و تنظیم کرده -و به عنوان قوانین اسلامی به مردم ایران تحمیل کردند- جملگی به این دلیل است که هر روزی که از عمر این دولت بورژوایی می گذرد، پایه های آن پوسیده تر و لرزان تر می گردد و هراس این دولتمردان را به مرحله جنون رسانیده و انسان را به یاد زندان های شوروی در دوران استالین می اندازد.

شکنجه های جسمی و روحی و قرار دادن زندانی در سلول های انفرادی و ندادن امکانات اولیه به زندانی و بدتر از آن هم سلول کردن زندانیان سیاسی با زندانیان عادی -که مرتکب انواع جنایات و جرم های فجیح شده و از نظر روانی متعادل نیستند- و شرایط را برای تجاوز جنسی و ضرب و شتم فرد سیاسی توسط زندانیان جانی و روانی فراهم آوردن، البته تنها مختص به دوران استالین نیست، بلکه بورژوازی از این روش ها برای منفعل و نابود کردن انقلابیون کمونیست/ سوسیالیست استفاده کرده و می کند. همان طوری که در بالا آمده نمونه این دوره از این زندان ها، زندان «کوآنتامو بی» آمریکا در جزیره کوبا است. آن چه که در این جا قابل ملاحظه و توجه است، این است که رژیم جمهوری اسلامی این فجایع را در مبارزه و سرکوب انسان های عادی جامعه که نهایت مطالباتشان داشتن حقوق دموکراتیک (مانند حق بیان، حق تجمع، حق اعتراض) در زمینه های نیازهای روزمره زندگی است، اِعمال می دارد تا هر گونه نفسی را از همان ابتدا در گلو خفه کند.

این گونه برخوردهای بورژوازی حاکم بر ایران، عرصه را بر جوانان و افراد آزاده ما به حدی تنگ کرده است که برای مقابله با این همه ستم، برخی زندانیان سیاسی ما به آخرین حربه مقاومت و مبارزه خود، یعنی اعتصاب غذا دست می زنند. اعتصاب غذا در تاریخ مبارزات انقلابی همیشه علیه دشمن ملی یا دشمن طبقاتی صورت گرفته است. اما در ایران زندانیان سیاسی که الزامی دیدگاه های انقلابی نداشته و صرفاً مطالبات دموکراتیک دارند، برای مبارزه با وضعیت دیکتاتوری و اختناق حاکم مجبور شده اند به چنین حربه فوق العاده ای روی بیاورند.

شاهرخ زمانی، فعال کارگری مبارز و زندانی سیاسی ای که پس از شکستن اعتصاب غذای خود در زندان توسط رژیم به قتل رسید، اولین اعتصاب غذا کننده زندانی در این مقطع از تاریخ ما است. پس از او رفقایی چند از او نیز دست به اعتصاب غذا زدند. آخرین اعتصاب غذای شاهرخ زمانی 47 روز طول کشید و در طول این مدت رژیم نه جرأت کشتن او را داشت و نه توان انتظار مرگ او را.

پس از او تعداد دیگری هم از زندانیان سیاسی در ایران اعتصاب غذا کردند. در حال حاضر، تعداد زیادی زندانی سیاسی و عقیدتی در ایران در زندان های مختلف در کشور در اعتصاب غذا به سر می برند. تمام این زندانیان علاوه بر دلیل اصلی اعتراض خود به مسائل خاص حقوق بشری و عادی در چهارچوب حقوق دموکراتیک که به دستگیری آنان انجامیده، عمدتاً بر پایه ی دلایلی از قبیل اعتراض به تمدید دوره حبس خود، پس از پایان دوره محکومیت، اعتراض به پرونده سازی رژیم علیه زندانی بدون داشتن مدرک، اعتراض به وضعیت زندانیان در برخی زندان های کشور، اعتراض به انتقال زندانیان به زندان های عادی و هم سلول کردن زندانیان سیاسی با زندانیان دیگر (که اغلب جانی و روانی بوده) و باعث به خطر افتادن جان زندانی سیاسی شده و یا در بهترین حالت موجب ضرب و شتم و تجاوز جنسی به زندانی سیاسی می شوند، اعتراض به رفتار غیر انسانی و شکنجه های روحی و جسمی زندانيان سياسی و يا عقيدتی تا سرحد تجاوز جنسی توسط مسئولين و نگهبانان زندان ها و نظير اين ها است.

در برابر رفتار غیرانسانی و ستم جسمی و روانی روزمره علیه همه این زندانیان، برخی از آنان دست به اعتصاب غذا زده اند. اعتصاب غذا رساترین فریاد کسانی است که صدایشان به گوش هیچ کس نمی رسد. اعتصاب غذا را برخی از انسان ها در شرایطی خاص می توانند تحمل کنند. اعتصاب غذا سخت ترین راه مبارزه با دشمن بوده و همه کس توان و شهامت آن را ندارد. اعتصاب غذا سخت ترین شکل مبارزه در زمانی است که انسان دیگر حقیقآً چیزی ندارد که ببازد، لیکن دشمن قدرتمند را خلع سلاح کرده و به زانو در می آورد.

در آخر، وظيفه ی اخلاقی تمام نيروهای انقلابی سوسياليست/کمونيست است که حتی از اعتصاب غذای عناصر بورژوای مخالف رژيم با حفظ موضع و انتقاد طبقاتی خود، از آن ها دفاع کنند. مگر اين که مشخص گردد که عناصر و جاسوس های رژيم برای منحرف کردن افکار پيشروی کارگری و نفوذ در جريانات انقلابی دست به اعتصاب غذا(ی کوتاه مدت) ساختگی می زنند تا برای خود چهره ای "مخالف" و مورد اعتماد بسازند، مانند عناصر با سابقه ی توده ای و اکثريتی که از زمان انقلاب تا کنون خود را در اختيار منافع جمهوری اسلامی قرار داده اند.

سارا قاضی

20/1/2017