برنی سندرز و نیازهای اقشار تحت ستم آمریکا
در نظر کسانی که در باره ی انتخابات آمریکا و باختن برنی سندرز به جو بایدن در حزب دموکرات تحلیل می دهند، تعیین "لیدر" از بالا به پایین انجام می گیرد و در نتیجه باختن برنی سندرز به جو بایدن -و سپس تأیید او- را نقطه ضعف برنی سندرز که باعث ناامیدی طرفدارانش شد، می دانند.
حال آنکه رهبر، طرفداران و پایه های خود را تعریف نمی کند، بلکه رهبر از درون طرفداران و پایه ها بیرون می آید. این پایگاه طبقاتی و خط مشی سیاسی پایه های هر رهبری است که به آن رهبری امکان رهبری کردن می دهد. این پایه ها هستند که بر اساس مطالبات و مناقع خود وارد میدان می شوند و در این پروسه بهترین عنصر/عناصر را برای رهبری خود انتخاب می کنند.
برنی سندرز اگر هواداران و پایه های خود را نداشت، اصلاً مطرح نمی شد. برای مثال در انتخابات سال 2016 که برنی سندرز هم در آن کاندیدا شده بود، شخص دیگری به نام جیل استاین هم با مطالبات سوسیالیستی و انقلابی خود را کاندیدا کرده بود. اما از آنجایی که تعداد هوادارانش بسیار ناچیز بودند، کاندیدایی اش به طور کلی مطرح نگردید.
اینکه هواداران برنی سندرز خواهان پیروزی درون سیستم سرمایه داری و از طریق حزب دموکرات هستند، ناشی از دید غلطی است که از حزب دموکرات در میان اقشار تحت ستم آمریکا وجود دارد. طبقه ی کارگر و اقشار تحت ستم آمریکا همیشه از طریق حزب دموکرات مطالبات خود را در گذشته مطرح کرده اند و تصور می کنند که خط سیاسی حزب دموکرات خط مشی "مردمی" است و آن ها می توانند از طریق حزب دموکرات در مقابل حزب جمهوریخواه بایستند. این نوع طرز فکر از یک طرف، ریشه در نشناختن ماهیت سرمایه داری و مرحله ای که این نظام در آن قرار گرفته دارد و از طرف دیگر ریشه در نشناختن ماهیت حقیقی حزب دموکرات.
در این برهه از تاریخ سرمایه داری، ما باید یاد بگیریم که این نظام روز به روز به قهقرای باطلاق رکود اقتصادی ای که خود سیستم می آفریند و در ساختارش نهفته است قرار دارد و در گذشته تمام راه های ممکن را برای حفظ منافع و موقعیت خود بکار برده است، حتی جنگ! و حتی جنگ های طویل المدت! و اکنون در بن بستی قرار گرفته که برای حفظ نظام و ادامه ی سودآوری آن، به هر راه حلی هر چند غیر انسانی تر از قبل دست می زند.
در این میان حزب دموکرات آمریکا که از هیچ نظر تفاوت کیفی با حزب جمهوریخواه ندارد و همچون گذشته، سیاستی شبیه به سیاست های سوسیال دموکرات های اروپا دارد، تنها موذیانه با دفاع از برخی مطالبات روبنایی برای خود وجهه ساخته و مثل گذشته از این طریق مدعی حفظ منافع طبقه ی کارگر و اقشار تحت ستم می شود. در حالی که عملاً نه می خواهد و نه می تواند در سیاست های سرمایه داران جهانی که نه تنها در آمریکا که بر کل کشورهای جهان سلطه افکنده و طبقه ی کارگر و اقشار تحت ستم جهان را از نظر اقتصادی در میان چنگال خود خرد می کنند، دخالت کند. برنی سندرز هم بخشی از این بورژواهای حزب دموکرات است که معتقد به برچیده شدن نظام سرمایه داری نیست، بلکه خواهان مقداری گشایش است تا به خیزش طبقه ی کارگر منتهی نشود.
از اینرو باید دید چرا پایه های برنی سندرز این را درک نمی کنند و همواره به حزب دموکرات و شخصیتی چون برنی سندرز دل بسته اند و با وجود شکست برنی سندرز در 2016 باز هم امیدوار بودند که در انتخابات امسال می توانند برنی سندرز را کاندید نموده و باز هم امیدوار بودند که اول برنی سندرز انتخابات بر ترامپ را ببرد و دیگر اینکه با آمدن او به کاخ سفید، او قادر خواهد بود که جلوی بسیاری از این قساوت ها و ستم ها را در خیلی از زمینه ها، از قبیل دستمزدهای پایین، نبود مشاغل مناسب با آموزش عالی، تورم شدید در زمینه مسکن و بالا رفتن اجاره بها، بیمه درمانی همگانی، بدهی های دانشجویی به بانک ها، حفظ حق سقط جنین و نظیر این ها را بگیرد.
این دید محدود که به ریشه های اصلی مسائل نمی تواند پی ببرد، همان دیدی است که در حال حاضر "تقصیر" همه چیز را به گردن ترامپ می اندازد. البته ترامپ به عنوان یک انسان رفتاری غیرعادی، بیمارگونه و از نظر مغزی معیوب دارد، اما سیاست هایی که اتخاذ می کند تماماً از طرف پایه هایش به او دیکته می شود. به همین دلیل است که در حالی که او با تصمیماتش جامعه آمریکا را انگشت به دهان می گذارد، جمهوریخواهان و حتی در اغلب مواقع دموکرات ها در مقابل او سکوت می کنند.
یک زمانی بود که وقتی ترامپ می خواست خود را کاندیدای ریاست جمهوری (زمان اوباما) بکند، همه به او می خندید و می گفتند "شوخی می کنی!!" و این امر را ساده گرفتند و فکر کردند که چنین چیزی امکان ندارد. اکنون که ترامپ صحبت از قدرت مطلق یک دیکتاتور یا شاه می کند، باز همه دارند به او می خندند و می گویند "اشتباه گرفتی! اینجا کشور دموکراسی است!" و باز تصور می کنند که او دیوانه شده است، در صورتی که این روندی است که سرمایه مالی جهانی مجبور است در پیش گیرد. به عبارت دیگر اینکه ترامپ در انتخابات پیروز شود یا جو بایدن فرقی نمی کند، زیرا سرمایه داری جهانی برای حفظ خود مجبور است نه تنها در کشورهای پیرامونی که در کشورهای پیشرفته صنعتی و متروپل هم کمربندهای خود را محکم کند و برای این منظور مجبور است در سطح جهانی به حکومت های دیکتاتوری و فاشیستی روی آورد و در نتیجه هیچ امکانی برای برآورده کردن مطالباتی که برنی سندرز خواهان آن است، ندارد؛ به حدی که مجبور است دُم برنی سندرز را همان دَم در بچیند. این بار اما این فاشیزم به شکل گذشته ظاهر نگشته است و اگر چه ما شاهد ظهور بی پروای ناسیونالیزم و نژادپرستی در ابعاد مختلف در سطح کشورهای مختلف هستیم، اما نباید در انتظار ظهور فاشیزم از یک کشور باشیم. فاشیزم این بار از آستین سرمایه مالی جهانی بیرون خواهد آمد و از طریق حکومت های بورژوایی پیاده گشته و خواهد شد و ترامپ و دستگاه او صرفاً نمونه بارز و بی پروای این فاشیزم در مراحل اولیه هستند.
نتیجه اینکه اقشار کارگری و زحمتکش آمریکا (و جهان) قبل از اینکه ویروس بعدی میلیون ها انسان بیگناه را نابود کند (و سرمایه ی مالی جهانی[1] دست روی دست گذاشته و به تماشا بنشیند) باید دست به کار شده و برنامه ی انقلابی خود را برای برچیدن نظام سرمایه داری در سطح بین المللی و برقراری سوسیالیزم پیاده کند؛ نه اینکه مانند اقشار روشنفکر و خرده بورژوا که برنی سندرز را بزرگ کردند، به دنبال "جلوگیری" از بورژوازی در تخریب زندگی اشان بوده و خواهان "اصلاحات" باشند. اقشار روشنفکر با عقاید دموکراتیکی که به امید ایجاد تغییر برنی سندرز را بزرگ کردند، تحت تأثیر بحث های روشنفکرانی مانند نئوم چامسکی و ریچارد وولف هستند که مبارزه ی طبقاتی را تنها تا مرحله ی پیش از سازماندهی انقلابی برای انقلاب سوسیالیستی جلو می برند و هرگز به طرفداران خود رهنمودهای انقلابی نمی دهند و مبارزه را در چارچوب نظام سرمایه داری حفظ می کنند.
این در حالی است که سرمایه داری اکنون به مرحله ای از گلوبالیزه شدن خود رسیده است که دیگر هیچ راهی به جز کنترل مطلق و کامل نه تنها بر ابزار تولید که بر نیروهای تولید باید داشته باشد و حق حیات یا مرگ آنان را تعیین کند. سرمایه مالی گلوبالیزه شده "مجمع" ای واقعی ولی نهان است که مافوق تمام دولت های سرمایه داری و در نتیجه مافوق تمام حکومت های "منتخب" قرار داشته و عمل می کند؛ نیروی مادی ای مافوق جامعه ی بشری است که همه چیز را از بالا کنترل می کند و انسان های جوامع بشری دسترسی به آن را جز از طریق انقلاب سوسیالیستی ندارند. خدایان سرمایه مالی گلوبالیزه شده حتی بر سرمایه داران تولیدات صنعتی و شرکت های چندملیتی کنترل دارند. سرمایه مالی گلوبالیزه شده اندک شرکت های مالی (بانک ها)یی هستند که در قله هرم جامعه سرمایه داری نشسته و مستقل عمل می کنند. آن ها را تنها با تغییر سیستم حاکم می توان پایین کشید.
از این رو هر خواستی - حتی ساده ترین مطالبه ی دموکراتیک- در چهارچوب نظام سرمایه داری در سطح جهانی امروز دیگر از طرف سرمایه داری جهانی پذیرفتنی نیست، زیرا سرمایه داری خواهان پراکندگی نیروهای انقلابی کارگری و از سازماندهی و قدرت گرفتن طبقه ی کارگر و اقشار زحمتکش می هراسد. به این خاطر است که بعد از فروپاشی شوروی و دیوارهای برلین، سیاست های نئولیبرالی سرمایه داری جهانی نه تنها به هیچ نوع خواسته ی حداقل و دموکراتیکی گردن ننهاده است، بلکه تا توانسته است تمام امکانات و خواست هایی را که طبقه ی کارگر و زحمتکشان در گذشته در سطح بین المللی بدست آورده بودند را نیز یکی پس از دیگری پس گرفته است. در نتیجه حق حیات که برای توده های غیرسیاسی مردم در سطح جهان(بویژه در کشورهای صنعتی پیشرفته غربی) امری طبیعی به شمار می آمد، امروز بر اثر تغییر آب و هوا که خشکسالی یا سونامی را به همراه آورده و موجب قحطی شده و نیز انواع بیماری های ویروسی که در کاهش میلیونی جمعیت طبقه ی کارگر و زحمتکش و فقیر جهان عمل می کند - جزو یکی از خواست های محوری کارگران و زحمتکشان و کل بشریت می باشد، زیرا سرمایه داری جهانی به حدی در گندیدگی غوطه ور است که رشد نیروهای مولده در سطح بین المللی به جای آنکه به نفع توده های کارگر و زحمتکش - 99 درصدی ها- به کار گرفته شوند، کاملاً به نیروهای مخرب تبدیل شده اند و کوچک ترین اثری از پیشرفت تکنولوژی برای رفاه بشریت دیده نمی شود تا جایی که سرمایه ی مالی جهانی سعی در نابودی بیش از نصف مردم جهان[2] را در سر می پروراند و این یعنی فاشیزم نو. (برای بیرون رفت از این بحران سرمایه داری یا باید انقلاب سوسیالیستی کرد و برای همیشه از شر سرمایه داری راحت شد و یا سرمایه داری جهانی به طرف نابود کردن بیش از نیمی از مردم جهان پیش می رود.، سرانجام دو راه بیش تر جلوی پای بشریت موجود نیست: یا انقلاب سوسیالیستی جهانی از پایین یا مرگ و نابودی از بالا)
یاشار آذری و سارا قاضی
25 آوریل 2020