جواب
کوچکی به
برخوردهای
استالينيستی
باند مازيار
رازی و شرکاء
یکم: مبارزه با
بوروکراسی
سخت تر از
مبارزه با
سرمايه داری
است. هرچند
مبارزه با
بوروکراسی
جدا از مبارزه
با سرمايه داری
نیست و
بوروکرات های
ريز و درشت در
تشکلات،
گرايشات و
احزاب و سازمان
های رنگارنگ
با گرفتن رهبری
و قدرت درون این
سازمان ها
اهمیت نقش
مخرب
بورروکراسی
را در جنبش
کارگری
انقلابی
مخدوش کرده و
تقریباً بحث این
مقوله از بحث های
روزمره سیاسی
حذف و تبدیل
به پدیده ای
دور دست شده
است. آن چه که
مسلم است این
است که رهبری
های بوروکرات
هرگز به ایجاد
بحث در زمینه ی
بوروکراسی
دامن نخواهند
زد، ولی پیشروی
کارگری
انقلابی می تواند
آن ها را از
این خواب خوش
بپراند و با
مطرح کردن این
بحث به
سانترالیزم
دموکراتیک
انقلابی دامن
زند که در آن نیروهای
انقلابی
هنگام بحث و
گفتگو از
دموکراسی
کارگری کامل
برخودار بوده
و همه در يک ردیف
قرار گرفته و
کسی در رهبری
و کنترل
ننشسته است
(تا جلوی
ابراز عقیده و
نظر دیگران را
گرفته يا تحت
تأثير قرار
داده و یا برای
به سکوت کشیدن
اعضاء از هیچگونه
وسیله ای از
جمله تهدید و
تحقیر نکند).
يعنی تنها
دموکراسی
کارگری حاکم
بوده و نه
قدرت مرکزی
(يا
سانتراليزم
دموکراتيک).
در اين مرحله
تمام تصميمات
بر پايه ی
نظر جمع شکل
گرفته و آماده ی
پياده شدن می گردد.
سپس در مرحله ی
عمل، دموکراسی
کارگری کنار
گذاشته شده و
با تقسيم کار
انقلابی و
سانتراليزم
وارد عمل شده
تا کارهای عملی
مشخص که در
جلسه ی بحث
به تصويب
رسيده هرچه
زودتر و بهتر
انجام پذيرد و
باز دوباره در
جلسه ی بعدی
باز
سانتراليزم
دموکراتيک
کنار گذاشته
شده و در جلسه ی
بحث، اعضاء از
دموکراسی
کارگری کامل
برخوردار می گردند.
در اين جلسه
نتايج عمليات
قبلی نيز می تواند
مورد بازنگری
قرار گرفته و
اعضاء درس های
لازم را از آن
بگيرند و در
عمل بعدی از
آن درس ها
بهره گيری
نموده و با
تجربه ی
بيش تر گام های
بعدی را بردارند.
اين روش کار
در ذات خود از
پيشواسازی
جلوگيری می کند،
زيرا در هنگام
بحث همه از
آزادی بيان و
نظر برخوردار
بوده و در
نهايت نظر اکثريت
به تجربه
گذاشته می شود
و مرکزيت
تعيين شده برای
انجام آن عمل
خاص مورد
پذيرش همه ی
اعضا می باشد.
در حالی که
اين مرکزيت تنها
برای اجرای
عملی يک
فعاليت خاص
تعيين گشته و
هميشگی نيست.
مرکزيت بعدی
برای انجام
فعاليت بعدی می تواند
به عهدی عضو
يا اعضای ديگری
قرار گيرد. از
اين رو است که
ما آن را
سانتراليزم
دموکراتيک می ناميم.
دوم:
در فيسبوک
ياشار آذری از
اعضای گرايش
فقط و فقط اسم
علیرضا بيانی
بلوکه شده و
هر کسی از
گرايش از روز
اول می توانسته
بيايد و مطالب اش را
همين جا
بگذارد ولی
چرا با اسم های
ديگر به چنين
کاری دست می زنند
باز جای تأمل
دارد.
سوم:
سه نفر از
رهبری گرايش
که سال ها با
ما کار کرده اند هر
کدام ده ها اسم
در فيسبوک و
پالتاک دارند
که معلوم نمی شود چه
موقع و چه کسی
پشت هر یک از این
اسامی نشسته و
برای فريبکاری
و تخته کردن
کار ديگران
استفاده می کنند
که برای ما
مهم نيست.
صدها برابر
اين هم اسم
درست بکنيد و
به توهين و
تحقير و تهمت
و دروغ ادامه
بدهند، هيچ
تأثير منفی بر
ما نمی تواند
بگذارد که
هيچ، بلکه ما
بيش تر به
درست بودن
کارمان پی می بريم.
چهارم:
اگر بازگو
کردن واقعيت
ها این چنین
تلخ و زشت
است، آيا
انجام چنين
اعمالی -از
جمله کور کردن
ميکروفون
رفيق سعيد و
يا بعد از جمع
بندی جلسه به
مازيار رازی
دوباره وقت
دادن تا او
بگويد: آهان تازه
فهميدم ياشار
چه می گويد و
بيايد همان
حرف هايی که
قبلا زده
تکرار کند و
بعد از آن علیرضا
بيانی با تهمت
زدن و بند
کردن به مسائل
شخصی حرف های
خود را با
دروغ تزئين
کرده و بعد از
آن امين کاظمی
بيايد از من
سؤال کند اما
حتی يک دقيقه
وقت پاسخگويی
به من سخنران
داده نشود و
وقتی من اصرار
دارم که بايد
دموکراسی
رعايت شود و
به من لااقل
يک دقيقه وقت
جواب دادن
داده شود،
مسئول اطاق
فرامر عباد
اطاق را بسته
و همه را
بيرون بريزد.
و يا در جایی دیگر
رازی بگويد ما
با اين کور و
کچل های خارج
از کشور کاری
نداريم و 10 دقيقه
بعد از آن
اظهار دارد که
ما را با
چندين گروه مهم
به تلويزيون
دعوت کرده اند و
اين گروه های
مهم دقيقاً
همان کور و کچل هايی
باشند که چند
دقيقه قبل از
آن ها سخن می گفت و... -
را نباید
محکوم کرد؟
پنچم:
ما تنها انجام
اين ها کارها
را مطرح می کنيم و
این کار ما بد
و محکوم است،
ولی رهبری
گرايش و همين
طور شخص رازی
اين اعمال را
مرتکب می شوند،
از نظر شما
مهم نیست.
چرا؟ به دليل
اين که شما هم
بخشی از همان
بوروکراسی
هستيد و بايد
از آن دفاع
کنيد و چاره ای
غير از اين
نداريد و اکر
بوروکرات
نباشيد نمی
توانيد آن جا
باقی بمانید.
ششم:
اگر قرار
باشد، لطمه ای به
گرايش بخورد،
همين کار را
رهبری گرايش و
شخص خود
مازيار رازی
با اجرای چنين
اعمالی انجام
داده و لطمات
جبران ناپذيری
را به گرايش
خودتان زده
ايد.
هفتم:
ما با پخش اين
نوارها ثابت
خواهيم کرد که
تمام اين حرف هايی
که همين جا
زده ايد به
عنوان تف
سربالائی به
سرعت هر چه
تمام تر به
رويتان باز
خواهد افتاد.
ديگر نمی
توانيد اميد
ثابت که همان
علیرضا بيانی
است و يا بتی
جعفری بنويسد
"یاشار
آذری و شرکا
سنتا خائن تشکیلاتی
هستند که
اسرار درون
گروهی را، با
ذکر اسامی و
اتفاقا به شکل
شدیدا تحریف
شده بیرون
داده اند."
ما
دقيقاً می خواهيم
چنين سنتی را
بشکنيم که
کمونيست ها در هر
تشکيلاتی که
هستند در
مقابل شانتاژ
و... سر فرود
نياورند و با
تمام امکانات رهبری های
خائن را افشا
بکنند و با
اين کارشان
سنت های
استالينيستی را درهم
بشکنند و روح
تازه ای
به مبارزه ی طبقاتی
هم در سطح ملی
و هم بين المللی
بدمند. هر چند
برای
بوروکرات ها حتی
فهميدن چنين
چيزی دشوار
است چه برسد
که قبول اش
بفرمايند.
هشتم:
تمام
بوروکرات ها
دقيقا همان
کاری را می
کنند که شما می
کنيد و در اين
راه اگر امثال
علیرضا بيانی
از جايی تغذيه
بشوند که می
شوند، شما هم
از آن بی بهره
نمی مانيد و
اين دو منافع
در يک جا به هم
وابسته می شود
و ما عليه هر
دو منافع
مبارزه می
کنيم.
نهم: نوچه
های فیسبوکی
مازیار رازی
هر بار که
وارد میدان می
شود، مجبور
است از اسامی
تازه استفاده
نماید. این
بار هم ما
شاهد حضور «امید
ثابت» يکی
ديگر از اسامی
علیرضا بيانی و «امیر
سامانی»؟ و نظیر این ها هستیم.
دهم:
بعضی از مدافعینی
که کاسه ی
داغ تر
از آش هستند،
برای منحرف
کردن موضوع
دائم سئوال می کنند که
ما از وقتی
جدا شدیم چه
کار کرده ایم! آیا
موضوع بحث این
پست ربطی به این
که ما داریم
چه کاری می کنیم
دارد؟ مسلماً
نه! اما این
مطلب را برای
گریز از مطلب
اصلی مرتب
تکرار می
کنند. گویا ما
التزامی داده
بودیم که بعد
از «گرایش» اول
اعلام بکنیم
که داریم چه
کار می کنیم،
بعد به نقد
نظرات سابق
مازیار رازی
که باعث به
انحراف کشیدن
سال های
سال از عمر ما
شد، بپردازیم!
ما حتی به این
کار نداریم که
مازیار رازی و
باندش امروز
مشغول چه کاری
است و داریم
از دورانی
صحبت می کنیم که
خود شاهد آن
بوده ایم. در این
شرایط یک
انسان
اپورتونیستی
مانند نسیم
صدافت که خود
را به خاطر یک
موقعیت ناچیز
در خدمت اهداف
مازیار رازی
درآورده، می خواهد
بداند که ما
امروز داریم
چه کار مثبتی
می کنیم.
چه کاری مثبت تر از این
که حقایق را
رو به جنبش
کارگری باز می کنیم و
باند مازیار
رازی بقدری از
این موضوع
وحشت دارد که
برخوردهایی
که در این
صفحه می بینید
با ما کرده
است.
يازدهم:
علیرضا بيانی
برای اين که
نشان بدهد شخص
نترسی است يک
فيلم از خود
را به نمايش
گذاشته:
http://www.nashr.de/2/bayani/m.htm
من
وقتی در مورد
اين فيلم
تحقيق کردم
متوجه شدم که
اين فيلم در
شهريور ماه 1386
تهيه شده است. در
حالی که بنا
به گفته ی
علیرضا بيانی
بعد از اول
ماه مه سال 1386 از
گرايش مازيار
رازی جدا شده
سپسً اطلاع
داد که توسط
اطلاعات
دستگير شده
بود(حدود ماه های
ارديبهشت يا
خرداد).
حال
سؤال
من از دوستانی
که به اين بحث
علاقه مند
هستند اين است
که تحليل شما
از شخصی که به
گفته ی
خودش چند ماه
قبل از تهيه ی اين
ويدئو به
اطلاعات
فراخوانده
شده و حالا ويدئوی
خود را در
خاوران از آن
دوران به
نمايش گذاشته
است، چيست؟
به
نظر شما علیرضا
بيانی در اين
فيلم مشغول
انجام چه کاری
است.
ياشار آذری